#پانتومیم_پارت_64
-ترمز نمی گرفت! بیخیال
سر زانوی شلوارش پاره شده و خاکی بود.
داشت شلوارش رو می تکوند.
آرام دست تو کولش کرد و از بسته چند تا دستمال کاغذی دراورد و گرفت سمتِ امیر.
امیر باز به آرام خیره زل زد و دستمال رو گرفت.
رو به ارام گفت:
-من دستام خاکیه،عفونتی نشه
شما بزار لطفا
آرام قرمز شد و هول زده گفت:
-چشم الان.
این رو که گفت امیر نشست رو زمین و آرام با دستمال خونِ روی زانوی امیر رو خشک می کرد و من اخم کرده به امیر زل زدم و امیر خیره به آرام بود اما لحظه ای سرش رو برگردوند و تیشخند پیروزمندانه ای زد!
با بهت نگاهش کردم و حرصی گفتم:
-آرام پاشو بریم دیر شد!
با نیشخند گفتم:
-خودش دست داره، ترکش نخورده که.
آرام برگشت و گفت:
-آیلین!
با حرص بهش چشم غره رفتم و امیر گفت:
-یه بویی نمیاد آرام خانوم؟
آرام گیج گفت:
-چه بویی؟
امیر با نیشخند نگاهم کرد و گفت:
-بوی سوختنی!
آرام گیج و پرت از همه جا گفت:
-وا نکنه از موتوره؟
با حرص نگاهش کردم و امیر لبخند تمسخر امیزی بهم زد و به پشتم زل زد!
رسما بهم رسوند که ماتهتم سوخته!
با حرص نگاهش کردم و گفتم:
-من رفتم آرام اگه خواستی بیا.
پشتم رو کردم و آرامم سریع بلند شد و صدای خداحافظی کردنش رو می شنیدم.
romangram.com | @romangram_com