#پانتومیم_پارت_63
بدون چک کردن تلگرامم خوابم برد
اون قدر به زندگی و آیندم فکر کردم که خوابم برد
***
تو محوطه نشسته و داشتم آب میوه ام رو
می خوردم.
امروز مهراد کلاس نداشت و من و ارام با هم بودیم.
وقتی از در دانشگاه اومدم بیرون عینک دودیم رو دادم بالا و گفتم:
-یه ساعته منتظرم آرام! پختم.
خندید و گفت:
-شرمنده استادهِ ول کن نبود.
سرتکون دادم و با هم راه افتادیم.
مسیرِ برگشت زو پیش گرفتیم و از گرما مدام خودم رو باد میزدم؛ از گرما بدممیومد.
یکم که رفتیم جلو تر صدای کشیده شدن یه چیزی رو زمین و جیغ لاستیک و صدای موتور رو شنیدیم.
صدای تصادف بود! با ارام سرعتمون رو بیشتر کردیم و یکم رفتیم جلو تر
یه موتور مشکی افتاده بود زمین و طرفم افتاده بود زمین و داشت موتور رو از رو خودش بلند می کرد.
با بهت رفتیم جلو و سریع خم شدم و دسته های موتور رو گرفتم و کمک کردم طرف موتور رو بلند کنه از روش.
موتور رو انداختم اون طرف و نفس زنون به پسره زل زدم.
دستش رو برد بالا و کلاه کاسکتش رو دراورد و با بهت بهش زل زدم و آرام گفت:
-آقا امیر!
موهای در هم و نم زدش زو با چنگ به بالا هدایت کرد.
نیم دستکشای چرمش رو دراورد و پرت کرد رو زمین.
دستش رو به سمت زمین گرفت تا بلند شه ارام رفت سمتش و بازوش رو گرفت و کمکش کرد بلند شه.
برگشت و زل زده به ارام نگاه کرد و نیشخندی زد:
-مرسی
با حرص نگاهش کردم
من موتور به اون سنگینی رو بلند کردم...بعد به ارام میگه مرسی!
پوزخند زدم و دو قدم رفتم عقب.
آرام گفت:
-خوبین؟چرا تصادف کردین؟
کلافه و اخم کرده گفت:
romangram.com | @romangram_com