#پانتومیم_پارت_58

-خسته نباشی.
-فدات.
راه افتاد و در حال بستن کمربندم دست بردم تو کیفم و پاکت پول رو دراوردم و روی کاپوت گذاشتم.
اخم کرده گفت:
-میشه این قدر لج باز نباشی؟
بیخیال شونه ام رو بالا انداختم و گفتم:
-من روکم مهراد اگه همین پول رو میرفتی چیزی برام میخریدی یا میبردیم یه جایی این خیالم نبود
اما وظیفه تو پرداخت قرض داداشم نیست.
کلافه برگشت نگاهم کرد اما در این کلافگی لبخندی زد و گفت:
-ازت خوشم میاد!
با نیشخند گفتم:
-me too
لبخند زد و گفت:
-گرسنه ای؟ناهار خوردی؟
ابرو بالا انداختم و گفتم:
-نه
سری تکون داد و گفت:
-الان میبرمت یه جای خفن
به کتِ تک و خوش رنگش زل زدم،سرمه ای بود و بهش می اومد.
عشق می کردم با همچین پسری با این تیپ و ماشین باشم به علاوه که ازش خیلی خوشم می اومد دقیقا همونی بود که می خواستم.
ماشین رو جلوی یه رستوران چینی و شیک نگه داشت و پیاده شدیم.
میزای چوبی و درای کشویی خصوصی داشت.
با لبخند به اطراف زل زدم
کلا همه چیزش شبیه چینیا بود.
با هم نشستیم و مهراد به جای من سفارش داد خدارو شکر!
چون من هیچی بلد نبودم و شانسم که ندارم یه چیز سفارش می دادم بعد جلوم اختاپوس میزارن!
با مهراد بین غذا کلی خندیدیم و راجب خاطراتش از مسافرتِ دبی با خانوادش می گفت و من می خندیدم گاهیم تا اون غذا می خورد به این فکر می کردم که ما هر دو سال با حفظ شعونات میریم شمال و برمی گردیم یه هفته ای.
و معمولا ام بابا بین راه خربزه و هندوانه می گرفت با پنیر و شعارشون این بود هیچ چیز به سادگی نمیرسه.
اینا ام زندگی دارن ما ام زندگی داریم


romangram.com | @romangram_com