#پانتومیم_پارت_56

با بیوتی بِلندِر گودی و سرخی چشماش رو از محو کردم
مدام حواسم به رکابی سفیدش پرت میشد.
البته میشه گفت به قفسه سینه و بازوش!
پوف...گوشیم زنگ خورد و امیر چشماش بسته بود دستم رو، رو فلش سبز کشیدم و گفتم:
-جان مهراد؟
امیر چشماش همچنان بسته بود
-کجایی عزیزم؟
با لبخند در حال گریمِ امیر گفتم:
-سالن
-من همین دور و برام کی تموم میشه کارت بیام دنبالت؟
ابرو بالا انداختم و با لبخند گفتم:
-مرسی عزیزم پس منتظرم ،کارم پنج دقیقه دیگه تمومه باید پولتم برگردونم.
صداش جدی شد و گفت:
-آیلین من راجبش حرف زدم! گفتم جیب من و تو نداره
با اخم بیوتی بلندرو و رو میز گذاشتم و رو به امیر گفتم:
-تموم شد
رو به مهراد گفتم:
-نمیشه عزیزم باید پس بدم.
نفس عمیق و کلافه ای کشید و گفت:
-میبینمت راجبش حرف میزنیم.
-باشه عزیزم بای
گوشی رو گذاشتم رو میز و برگشتم که یهو دیدم امیر دو تا دستاش رو، رو میز گذاشته و من بین دستاشم!
یک دستش رو برداشت و از جیبش یه نخ سیگار دراورد و گذاشت گوشه لبش و فندک نقره ای رنگیم از جیبش دراورد و خیره به چشمام همون طوری خیمه زده روم سیگار رو روشن کرد و از سیگار کام عمیقی گرفت اون قدر عمیق که سیگار نصف شد!
با چشمای گرد نگاهش می کردم که دود سیگار رو تو صورتم رها کرد
نفسم گرفت و سرفه کردم.
به دود و هرچیزی که مربوط ب دود باشه الرژی داشتم!
نفسم رو کلا قطع می کرد بین سرفه هام گفت:
-دیدی؟
سعی کردم سرفه هام رو جلوش کنترل کنم.
-چی؟

romangram.com | @romangram_com