#پانتومیم_پارت_54
باید شبیه جادوگرا می شد.
برای این کار کلاس رفته بودم و خودمم اعتراف می کردم خیلی واردم.
صدای سینا بلند شد:
-بچه ها زود باشید پونزده دقیقه دیگه اجراست.
بلند گفتم:
-از چهل دقیقه پیش داری همین رو میگی.
همه خندیدن..
سینا موهای فرفری داشت و دست راست کارگردان بود.
خط چشم دختر رو کشیده تر کردم و با لبخند گفت:
-زیاد ترسناکم نکنی!
آدامسم رو باد کردم و گفتم:
-نگران نباش.
بعد از بلند شدنش جلوی آینه به خودش خندید و گفت:
-از خودم ترسیدم.
لبخند زدم و سینا در حالی که یکی رو می کشید داخل اتاق گفت:
-باز چرا این شکلی ای تو؟شب نخوابیدی؟
امیر بود!
با رکابی بود و موهاش رو به بالا و پاین سیخ سیخی شده و در هم ریخته بود.
زیر چشماش اندازه یه بند انگشت سرخ بود و چشماشم سرخ بود! رنگ و روش پریده و گوشه لبش پاره بود.
با بهت نگاهش کردم که امیر با دیدن من رو به سینا گفت:
-شوخی نکن!
با حرص نگاهش کردم و سینا امیر رو نشوند جلوم رو صندلی و بهم گفت:
-آرام زود سروسامونش بده.
با حرص گفتم:
-آیلینم!
زد به پیشونیش و گفت:
-همون
فوری رفت از اتاق بیرون.
دختر جادوگره با لباس سیاه و ترسناکش از پشت پرده پرو اومد بیرون و با لبخند از اتاق رفت بیرون.
امیر زل زده بهم گفت:
romangram.com | @romangram_com