#پانتومیم_پارت_50
تیلور سویفت،ماهانا،باران،سامی،ملانی،
ماکان،اشوان،امینم،اِبی....
یهو ساکت شد و با لبخند به پسره گفت:
-اِمینم!
پسره یهو با بهت گفت:
-آره
همه شروع کردن به تشویق و دهنم رو به باز شدن رفت...
رو به جمعیت گفت:
-جالبه معنی حرفاشونم نمیفهمن،فقط گوش میدن.
همه خندیدن و امیر برگشت و رو بهم نگاه کرد.
خیره زل زد بهم
با چشمای ریز شده گفت:
-کنترل ذهن بلدی؟
با اخم گفتم:
-نه!
لپش رو باد کرد و بی جواب رو به جمعیت گفت:
-یه کارت دیگه...همه با هم بگید
از هر گوشه یه صدایی بلند شد و بعد چند دقیقه همه جمعیت بلند گفتن:
-تکِ دل
امیر با نیشخند گفت:
-دوسش دارم
هم زمان با این حرفش دستاش رو جلوش مشت کرد و چند لحظه چشماش رو بست و یهو دستاش رو باز کرد و کلی پاسور رو هوا ریختن و گوشه گوشه سالن فرود اومدن و همه با هیجان جیغ و دست زدن و با دهن باز به پاسورا زل زدم.
همه تکِ دل بودن!
این جادوگره؟من خیلی برنامه های تَلِنت آمریکایی رو نگاه می کردم و خیلی شعبده بازای حرفه ای و توپی اومده بودن، ولی تا حالا از نزدیک شعبده بازی اونم این طوری ندیده بودم!
کُرک و پرم ریخت!
همه بلند شده و براش دست میزدن خم شد و برا همه دستی تکون داد و از صحنه رفت بیرون.
با بهت نگاهش کردم و پشت سرش از صحنه خارج شدم
-آیلین!
گیج برگشتم آرام دوید به سمتم که خورد به امیر و امیر برای این که نیفته دستاش رو دور کمر آرام حلقه کرد و به دیوار تکیه اش داد.
romangram.com | @romangram_com