#پانتومیم_پارت_44
-شب خوش خانوما
از ماشین فاصله گرفتیم و وقتی رفت گوشیم رو در اوردم و رفتم تو برنامه اسنپ و به راننده نمره منفی دادم.
-عه چرا به بنده خدا نمره منفی دادی؟
بیخیال گفتم:
-تا دیگه خِ خانوما رو
این قدر نکشه هیز
با بهت نگاهم کرد و به سمت درهای سالن رفتم،چه بزرگه!
دستمون رو، رو درای شیشه ای گذاشتیم و نگهبانِ کنارِ در گفت:
-امشب اجراست،بلیط دارید؟
من و آرام مثل خنگا نکاش کردیم و آرام فوری گفت:
-اسدی گفته بیایم، ما برای کار اومدیم گریمور و بازیگری.
نگهبان خیره نگاهمون کرد و پسره لاغر و کم سن و سالی بود که ابرو های خیلی پهنی داشت!
پیر شی جوون، نسل مردای ابرو دار رو حفظ کردی
-نمی تونم اجازه بدم!برنامه شروع شده.
آرام از پشت شیشه انگار کسی رو دید که دست تکون داد و گفت:
-اقای اسدی!
همون پسر خرخونه تو کلاسشون از داخل مارو دید و دویید سمتمون و تو گردنش یه کارت بود که انگار از کارکنان اون جاست.
-سلام...
برگشت و روبه نگهبانه گفت:
-با منن حسین جان
نگهبانه سرتکون داد و روبه ما ببخشیدی گفت.
پشت سر اسدی راه افتادیم داخل
کسی تو سالن نبود و پسره با روپوش مخصوص قرمزش به سمت پله ها رفت:
-دنبالم بیاید
پشت سرش رفتیم.
وارد طبقه اول شدیم ، فضای بامزه و جالبی داشت دیوارا پر از پوستر های شیشه ای و رنگی رنگی بودن
پر از نقاشی و ...
درِ یک اتاق رو باز کرد و رفت داخل
آرامم رفت پشت سرش...
romangram.com | @romangram_com