#پانتومیم_پارت_43
-زود برگردین
لبخند زدم و آرام دویید لپ مامان رو بوسید و دست من رو کشید و برد سمت اتاق خواب.
دوست آرام یه سالن نمایش میشناخت که به
گریمور و بازیگر احتیاج داشتن من که تو کار گریم بودم، آرامم که بازیگر.
خب دوتامون میتونستیم بریم و چون سالن خیلی بزرگ و معروفی بود حقوقشم می صرفید.
رژ لب زرشکیم رو دوبار رو لبم کشیدم و آرام در حال دادن موهاش زیر شال گفت:
-دیر وقت نیست؟
با اخم گفتم:
-ساعت شیشِ آرام.
کولش و برداشت و گفت:
-تا برگردیم میشه یازده!
با لبخند گفتم:
-به درک
خندید و آماده از اتاق خارج شدیم.
مامان از تو پذیرایی داد زد:
-کلیدارم ببرید.
کلیدارو برداشتم و انداختم تو کولم.
از خونه خارج شدیم و آرام در رو بست.
کفشام رو پوشیدم و آرام منتظر نگام می کرد.
بلند شدم و دنبالش رفتم.
از پله ها رفتیم پایین، آرام در رو باز کرد و از خونه خارج شدیم.
با گوشیم اِسنپ گرفتم و منتظر ایستادیم.
بعد پنج دقیقه مرده زنگ زد و یک پراید نقره ای جلومون نگه داشت.
سوار شدیم و آرام ادرس داد.
طبق معمول تو آهنگای گوشیم غرق شدم و تنها نقطه اتصالم سیم های هندزفری بود.
چشمام رو بستم ،اما آرام مثل همیشه به بیرون زل زد
از اهنگ گوش کردن خوشش نمی اومد.
کلا من و آرام حتی تعداد تاره موهامونم شبیه هم بود ولی اخلاقمون تقریبا منفی صفر!
آرام که به شونم زد هندزفری رو در اوردم و علامت داد رسیدیم.
پیاده شدیم و مرده برگشت و زل زده و با لبخند مزخرفی نگاهمون کرد.
romangram.com | @romangram_com