#پانتومیم_پارت_42

****

مامان اخم کرده نگاهمون کرد و گفت:
-امکان نداره.
آرام گفت:
-وا...مامان...نمی خوایم آدم بکشیم که دادیم میریم سرِ کار.
مامان خیره به تلویزیون گفت:
-حرف نزنین جایِ حساسشه
معین درحال خوردن پفک های جلوش گفت:
-هیچی نمیشه مامان من دیشب دیدم، پسره یهو دختره رو بوس می کنه بعد زنش میاد لو میره که خیانت کرده.
مامان با چشمای گرد شده برگشت و به معین زل زد.
-برو تو اتاقت
معین با حرص گفت:
-مامان یکم اُپِن باش
مامان با با بهت گفت:
-یعنی چی اُپن باشم! خوبه بهت بگم یخچال باش، بیا برو تو اتاقت چشم سفید.
من و آرام زدیم زیر خنده و معین با خنده رفت تو اتاقش

رو به مامان گفتم:
-مامان خانوم با شما بودیما!
اخم کرده گفت:
-من نمی دونم بابات باید اجازه بده
جمله همه مادرا!
با حرص گفتم:
-تو بزار ما بریم ببینیم کارو، اجازه اش با بابا!
خیره به صفحه تی وی گفت:
-عه الان دختره میاد میبینتشون!
با حرص بلند شدم و گفتم:
-پوف
مامان خیره به تی وی گفت:

romangram.com | @romangram_com