#پانتومیم_پارت_4
-آره سلام رسوند
سر تکون دادم و معین زیر شلواری بابارو داد و منم رفتم تو اتاقم.
گوشیم روی میز کامپیوتر بود و ویبره می رفت.
رفتم سمتش،مهراد!
لبم رو گزیدم و در اتاق رو بستم و فوری جواب دادم
-بله؟
-بیا دمِ پنجره
با بهت و صدایی که پایین آورده بودمش گفتم:
-مهراد این جا چه غلطی می کنی؟
کلافه و عصبی گفت:
-گفتم بیا دم پنجره
لبم رو جوییدم و رفتم سمت پنجره و آروم پرده رو کمی کنار زدم جیپِ آبی رنگش دقیقا زیر پنجره اتاقم بود و از ماشین پیاده شد و گوشی به دست از پایین بهم زل زد و گفت:
-چرا جوابم رو نمی دی دو روزه...نگرانتم!
خیره بهش آروم گوشی رو به گوشم چسبوندم و گفتم:
-مهراد دانشگاه صحبت می کنیم،خب کلاس نداشتم چند روزه برو کسی می بینه.
کلافه نگاهم کرد و گفت:
-فردا میای دانشگاه پس؟
سریع برگشتم و به در نگاه کردم و بعد از این که مطمئن شدم کسی نیست گفتم:
-باشه میام،برو.
صدای نفس عمیقش رو شنیدم:
-باشه خوشگلم
-فعلا
گوشی رو از گوشم فاصله دادم و سوار ماشینش شد و بعد چند لحظه که راه افتاد و دور شد نفس راحتی کشیدم.
هم زمان پی امِ سروش برام بالا اومد
-کجایی عشقم؟
نیشخند زدم و تایپ کردم:
-دیگه چیزی بین ما نیست،خدافط
فوری بلاکش کردم و روی تختم دراز کشیدم
بعد این که فهمیدم دروغ گفته که پرشه داره و رئیس شرکته کلا همه علاقه ای که بهش داشتم پودر شد،نه این که چون دروغ گفته...نه!
پول مهم بود و قیافه و کمی ام علاقه
romangram.com | @romangram_com