#پانتومیم_پارت_35

-و این که خواهرت ساده تر و ملوس تره..
چشمکی زد و در حال نشستن رو موتور گفت:
-برعکس توِ صد و پنجاه سانتی.
با حرص داد زدم:
-من و خواهرم قدمون یکیه!
موتورش رو روشن کرد و برگشت و به دسته های موتور تکیه زد و متفکر گفت:
-جدی؟ پس چرا تو کوتاه دیده میشی؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:
-آدم از کار خدا سر در نمیاره...
بلند خندید و صدای گاز دادن موتورش هم زمان شد با فحشِ بی ناموسی من
وقتی از جلو چشمم محو شد با حرص داد زدم:
-چهار ده دور بری زیر تریلی به حقِ چهار ده معصوم.
نفسم از حرص بالا نمیومد...ادم این قدر عوضی؟
کلافه برگشتم که از ترس هینی کشیدم.
-با کی حرف میزدی؟
با حرص گفتم:
-ترسیدم مهراد!
کلافه گفت:
-این پسره کی بود؟
با لبخندِ مصنوعی گفتم:
-همکلاسی آرام،سوال داشتم ازش.
خیره نگام کرد و گفت:
-عجب!
لپم رو باد کردم که گفت:
-من باید برم خونه،تو کلاس داری؟
-اره کلاس خودمم باید برم درست کنم لباس و ارایشم رو تو سرویس.
سری تکون داد و با لبخند برام رو هوا بوس فرستاد و گفت:
-زنگ میزنم
لبخند زدم و دست تکون دادم.
-بابای

romangram.com | @romangram_com