#پانتومیم_پارت_27

اگه الان مجبور نبودم تو نقش ارام باشم.
جوری می پوکوندمش که دیگه پارازیت نندازه
توجه دخترای کلاسم زیادی معطوف تازه وارد بود.
حتی اسمشم ساده بود،امیر!
نیشخند زدم و سرم رو انداختم پایین.
یه لحظه به نیم رخ برگشتم و نگاش کردم،سرش پایین بود و داشت برگه جلوش رو خط خطی می کرد با همون سرِ پایین یهو مداد رو انداخت رو برگه و بدون بلند کردن سرش چشماش رو با بالا دادن مردمکش بهم دوخت.
هول زده خودکار از دستم افتاد و چند بار پلک زدم و فوری برگشتم.
خاک تو سرت ایلین،مثل ندید بدیدا الان جنابِ مستر غرور توهم میزنه.
خدارو شکر عفتِ آرام رفت،خیالم کمی راحت شد و وقتی کلاس کوفتیشون تموم شد کولم رو برداشتم و از کلاس رفتم بیرون.
دو قدم بیشتر نرفته بودم که یهو یکی اومد جلوم ایستاد که به خاطر قد بلندش رفتم تو سینش.
هینی کشیدم و زود دو قدم رفتم عقب،مثل ارام چشمام رو گرد کردم و نگاهم رو به جناب عجیب غریب دوختم،هاله سرخ زیر چشماش بیشتر دیده می شد با لکنتِ آرامی شکل گفتم:
-ب..بله؟
بدون حرف چشماش رو ریز کرد و دستش رو اورد بالا و خودکارم رو، رو هوا نگه داشت.
خودکاری که افتاد رو زمین رو برداشته بود.
وقتی دید خودکار رو نمی گیرم و درست مثل حالت ارامی خنگ نگاهش می کنم چشماش رو اورد پایین و درست روی سینه چپم روی مانتو جیب کوچیکی داشت.
با انگشتش جیب رو کشید سمت خودش و خودکار رو بیخیال انداخت داخلش و دستاش رو تو جیبش فرو کرد و پشتش رو کرد و رفت.
با دهن باز نگاهش کردم
این فضایی چیزی بود؟
چرا مثل مرده ها میمونه!
خوکار رو از تو جیبم دراوردم و با حرص انداختم تو زیپ کولم.
کاش پسره تو کلاس من بود تا با چهره ایلینی حالیش میکردم...
از پله ها رفتم پایین و با وقار از دانشگاه خارج شدم نفس راحتی کشیدم.
-آیلین!
برگشتم،مهراد بود!نفس عمیقی کشیدم و با لبخند گفت:
-کجا یهو غیبت زد؟
موهام رو کج کردم و گفتم:
-به جای خواهرم تو کلاس نشستم.
خیره و با لبخند گفت:
-دو قلو بودن این مزیت هارو هم داره دیگه.
لبخند زدم و گفت:

romangram.com | @romangram_com