#پانتومیم_پارت_25

هول شده نگاهش کردم و باز به خودم اومدم و گفتم:
-نمی دونم دقیق!دوباره چک می کنم.
سرتکون داد و برگشت آخیش!
استاد که یه مردِ مسن و عینکی بود گفت:
-تمرینارو انجام دادید یا نه؟
همه با هیجان گفتن:
-بله
و خندیدن
استاده ام لبخندی زد و خواست شروع کنه که چند تقه به در خورد و در باز شد.
با دیدن چشمای خمار و قهوه ای پسر زود لبام جمع شد رو هم اه همون پسر جهشیه است.
منظورم از جهشی همون سرعت عملش واسه گرفتن شیرموز و کیف پول و گوشیم بود.
بازم یه تی شرت مشکی تنش بود اما این بار با شلوار جین خاکستری و نیم بوت مشکی.
زیر چشماش مثل اون روز یه حاله سرخی داشت که باعث میشد عجیب غریب به نظر بیاد.
با چند تا برگه رفت سمت استاد و نمی شنیدم چی میگن فقط استاده برگه هارو نگاه می کرد.
استاد لبخندی زد و روبه ما گفت:
-یه دانشجوی انتقالی داریم بچه ها،امیدوارم سریع صمیمی شید.
یکی از پسرای فانِ کلاس زود گفت:
-اگه نخورتمون،چشم.
منظورش نگاهِ بی روحِ پسره بود.
استاد رو به پسره گفت:
-پسرم معرفی کن و بگو از کجا اومدی.
پسره سرش رو برگردوند و به استاده زل زد.
یه جور زل زده بود انگار استاده فحشش داده!

همه ریز خندیدن و پسره با همون صدای عجیب و غریب گفت:
-مگه روز اول مدرسه است؟
همه خندیدن و استاده ام انگار خیلی شنگول بود که خندید و گفت:
-معرفی کن خودت رو پسر
پسره باز نگاه مرده اش رو به استاد دوخت و بعد برگشت سمت ما و گفت:
-پنهان

romangram.com | @romangram_com