#پانتومیم_پارت_23
****
دستام رو زیر چونه زده و به استاد گوش می کردم.
نیم رخم رو برگردوندم.
مهراد برگشته و داشت با لبخند نگاهم می کرد.
منم لبخند زدم و نگاهم رو به ساعت مچیم دوختم
طی این چند روز مدام زنگ میزد و
پی ام می داد
زیادی کنه بود،ولی خوب بود اخلاقش رو دوست داشتم
کم کم داشتم بهش یه حسایی پیدا می کردم این که بهم اهمیت می داد یا مراقبم بود و تمام توجهش معطوفم بود رو دوست داشتم.
گوشیم رو بلند کردم و صفحه اش رو روشن کردم.
یه پی ام دو دقیقه پیش از آرام داشتم.
-آیلین زود بیا بیرون از کلاس کارت دارم،زووود!
با بهت به استاد زل زدم و دستم رو بردم بالا و کولم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم.
در رو که می خواستم ببندم نگاه خیره و کنجکاوِ مهراد رو دیدم.
در رو بستم و برگشتم که آرام فوری بازوم رو گرفت و من رو کشوند سمت راهرو و گفت:
-بدو بدو!
-چی شده چته؟
برگشت و با هیجان گفت:
-آیلین اون کارگردانی که ازش برات گفته بودم که خیلی عالیه اون الان تئاترِ پایتختِ،باید حتما برم اون جا
با چشمای ریز شده گفتم:
-عمرا!
پشتم رو کردم که بازوم رو گرفت و با التماس گفت:
-توروخدا!
با حرص و صدای آروم گفتم:
-آرام اگه لو برم می کشمت.
آرام سریع من رو کشید سمت پله ها و گفت:
-تو بیشتر از نصف عمرت رو ادای من رو درمی اوردی،سوتی نمیدی عمرا!فقط یادت باشه
موقع استرس لکنت بزنی.
با حرص گفتم:
romangram.com | @romangram_com