#پانتومیم_پارت_22

مهراد همون شاهزاده سوار برجیپی بود که می خواستم!
به سمت خونه رفتم و وارد ساختمون شدم.
از پله ها رفتم بالا و کفشام رو دراوردم و با پلاستیک تو کیفم گذاشتم و رژم رو با دست پخش کردم و شالم رو یکم جلو کشیدم.
با کلید در رو باز کردم و وارد خونه شدم.
خدارو شکر اثری از کفشای زنداییشون نبود.
بابا که مثل همیشه جلوی تلویزیون خوابش برده بود و مامان داشت تو آشپزخونه گاز رو تمیز می کرد.
-سلام.
برگشت و اخم کرده گفت:
-چه عجب!
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
-طول کشید.
به سمت اتاق خوابم رفتم و معین گوشه سمت چپ اتاق رخت خوابش رو پهن کرده و داشت با گوشی ارام بازی می کرد.
آرامم رو رخت خوابش نشسته و داشت دیالوگ حفظ می کرد.
-سلام
دوتاشون سر بلند کردن و سلام دادن.
در کمدم رو باز کردم و سریع پلاستیک کفشام رو گذاشتم ته کمد و لباسام رو انداختم روش
-خوش گذشت؟
برگشتم و به ارام چشمک زدم و ساعتم رو نشونش دادم.
لبخندِ ارومی زد و بیخیال گفت:
-خوبه
لباسام رو پشت کمد با راحتیام عوض کردم که صدای معین باعث شد خشکم بزنه.
-آرام تو چرا تو گوشیت عکسای پوریا رو داری.
با سرعت در کمد رو بستم و برگشتم.
ارام رنگش پریده بود فوری خم شد و گوشی رو از معین گرفت و گفت:
-دادم بهت بازی کنی نه این که بری تو گالری!
با اخم به آرام زل زدم.
نگاهش رو ازم گرفت و زود سرش رو تو برگه های دستش فرو کرد.
هنوزم دنبالِ پوریا بود!هنوزم دوسش داشت!
از دست تو آرام...


romangram.com | @romangram_com