#پانتومیم_پارت_20
-انتخاب کن!
سر تکون دادم...اوف چه قیمتایی!
با خونسردی یک کدوم از غذا هارو که حتی نمی دونستم چیه رو انتخاب کردم.
بهتر بود ندونه اوجِ غذاهای سلطانی ای که من خوردم.تو سیزده به درا ختم میشه.
با لبخند خودشم انتخاب کرد و گارسون که به سمتمون اومد مهراد سفارشارو داد و من خیره به مهراد گفتم:
-خب؟
نگاهم کرد و گفت:
-من ازت خوشم میاد آیلین،خیلی زیاد!
لبخند زدم و ادامه داد:
-از تو خیلی خوشگل تراش هم هست ولی تو خوب بلدی با روح و روان آدم بازی کنی.
خندیدم و گفتم:
-این تعریف بود؟
خیره به چشمام گفت:
-آره
به چشماش زل زدم و گفتم:
-منم ازت خوشم میاد ولی بهت اعتماد ندارم
دیگه نمی خوام وارد رابطه با کسی بشم که ازش مطمئن نیستم.
اخم کرد و گفت:
-بهم اعتماد کن،من وقتی با یکی باشم دور بقیه رو خط می کشم.
خیره نگاهش کردم.
نیشخند زدم و با انتهای موهای بیرون اومده از شالم بازی کردم.
غذا هارو آوردن و خدارو شکر غذام مثل اسپاگتی بود و سسا و تزئینات روش خیلی خوشگل بود
ولی جلوی مهراد ماهی بود با همون تزئینات و سس و...
مشغول خوردن شدیم و من اشتهای گاو رو داشتم ولی باید پرستیژم رو حفظ می کردم.
یک دوم ظرف رو خوردم و اون قدر خوش مزه و خوشگل بود دوست داشتم هنوزم بخورم.
اگه مامان بود می گفت حیفه دور نریزیم.
بلند داد میزد که ظرف بهمون بدن بعد در کمال آبروریزی غذا رو می ریخت تو ظرف و می زاشت تو کیفش و نوشابش رو هورت می کشید.
با یاد اوری مامان لبخند زدم و گفتم:
-بهتره بریم اگه غذات تموم شده!
romangram.com | @romangram_com