#پانتومیم_پارت_2
آرام از اون ور دامنِ گل گلیش رو داد بالا و رو زمین زانو زد و بلند زد زیر گریه و جیغ زد:
-ای شوالیه من...از جانم بگذر...اما پادشاه قصدِ کشتنِ مردم بی گناه را داشت!
معین اخم کرده دستی به سیبیلای نداشتش کشید و داد زد:
-دهنت را ببند،بی حیا می دهم گلویت را خِر تا خِر ببرند.
آرام نتونست تحمل کنه و زد زیر خنده و منم برای جلو گیری از خنده دستم رو رو دهنم گذاشتم.
معین با تعجب گفت:
-اشتباه گفتم؟
آرام با خنده گفت:
-نه فقط خیلی رفتی تو نقشت
رفتم جلو و در حالی که میزدم پشت گردنِ معین گفتم:
-واسه چی دفتر مداداتو رو جمع نمی کنی پام سوراخ شد؟
با اخم دستش رو، رو سرش کشید و گفت:
-آخ دردم گرفت آیلین
با حرص اداش رو دراوردم
-آخ دردم اومد آیلین...صد بار گفتم بهم بگو آبجی!
معین چاقو رو روی میز گذاشت و شال رو از سرش باز کرد و گفت:
-برو بابا
رو به آرامِ خندون گفت:
-ادامه تمرین شب!
آرام براش بوس فرستاد و معین از اتاق خارج شد
کلافه خودم رو زمین نشستم و گفتم:
-چه جوری واسه یه نمایش مزخرف این طوری گریت می گیره؟
اشکاش رو که از نمایشش رو گونش مونده بود پاک کرد و در حال بلند شدن با لبخند گفت:
-استعداده دیگه...
لبخند زدم و شونه بالا انداختم:
-بعدا که معروف شدی باید امضا بدیا
با خنده در حال بافتن موهاش گفت:
-صد در صد
هیچ علاقه ای به بازیگری و...نداشتم اما برخلاف من آیلین استعداد داشت و عاشق بازیگری بود عاشق تئاتر و فیلم و زندگی بازیگرا
romangram.com | @romangram_com