#پانتومیم_پارت_1

این آخریا حرفی نبود بینمون...
رابطه مثل پانتومیم...
عیبی نداره نوبت ما میشه یه روزی عکسای
غمگین تنهاییات رو لایک کنی
عشق فقط سه حرفه تو پر حرفی!
عشق باید بصرفه تو خود منفی
عشق گرما میخواد تو گوله برفی
عشق واسه امثال تو بودِ تفریح...

*

کتری رو روی گاز گذاشتم و خم شدم و هرچی فندک رو زدم روشن نشد با حرص جیغ زدم:
-آرام!
صدایی ازش نمیومد،کلافه موهام رو پشت گوش زدم و جیغ زدم:
-مامان!
صدای جارو برقی قطع شد و در حالی که خم می شدم ودر کابینت رو باز می کردم داد زدم:
-این کبریت ها کجان؟باز این فندک گاز خراب شده
صدای قدمایی رو پشتم شنیدم و صدای مامان باعث شد برگردم:
-تو کابینت بالای ظرفشویی
کلافه بلند شدم و در کابینت رو باز کردم و دست بلند کردم و جعبه اش رو که لمس کردم فوری برداشتمش و گاز رو روشن کردم کتری رو روی گاز گذاشتم و حرصی گفتم:
-مگه قرار نبود برین قسطی یک سماور از لوازم خانگی بخرید؟
مامان درحالی که سیم جارو برقی رو جمع می کرد گفت:
-پول خورد و خوراک و اجاره خونه و لباسای سه تا بچه رو بدیم یا سماور واجبه چه قدر غر میزنی این روزا آیلین؟
کلافه نگاهش کردم و جعبه کبریت رو، رو گاز انداختم و از آشپزخونه اومدم بیرون و به سمت راه رو رفتم که پام روی چیز تیز رفت و جیغ زدم و کف پام رو بلند کردم نوک مداد مغزی معین بود.
کف پام رو تو همون حالت با حرص ماساژ دادم و جیغ زدم:
-معین!
خوبه یه اتاق فاصله است تا پذیرایی چرا اینا دوتاشون کر شدن!
مدادا و جامدادیش رو لگد زدم و رفتم سمت اتاقِ انتهای راه رو در رو باز کردم.
معین با شال برای خودش کلاه درست کرده و چاغو گوشت بُری دستش گرفته بود و با صدای کلفت داد زد:
-ای...خائن تو پادشاهِ مرا مسموم کردی،خاک برسرت...

romangram.com | @romangram_com