#پانتومیم_پارت_17
گوشیم رو برداشتم و رو زمین دراز کشیدم و نتم رو روشن کردم،چند تا پی ام از مهراد و کلی پی ام از گپای مختلفم.
بی حوصله از گپا لفت دادم،کی حوصله داره پول نت بده؟
پی ام های مهراد رو باز کردم.
-ساعتِ هشت میای بریم بیرون؟
چشمام رو ریز کردم.
فکر خوبی بود،هم موقعیت داشتم به طور کامل جذبش کنم هم باهاش دوست شم.
احتمالا آخرین دوست پسرم می شد.
تا الان چهار تا دوست پسر داشتم،دو تا که مجازی بودن و پول نتم رو درمیاوردم که بیخیالشون شدم،دو تا ام که یکیش دبیرستان بودم و با داداش یکی از دوستای پولدارم دوست شدم.
یکی ام که چند وقت پیش فهمیدم ماشین دوستش رو می گرفته و می اومده پیشم و دروغ می گفته
علاف بودم تا الان.
تایپ کردم:
-کوچه پایین خونمون منتظرم باش
برگشتم و به ساعت زل زدم.
یه ربع به هشت!
شِت...حالا چی بپوشم!
سریع بلند شدم و در کمدم رو باز کردم.
پانچو زرشکی ام رو پیدا کردم، شالِ مشکی و شلوار جین زاپ دار مشکیم.
زیر مانتو یه بولیز یقه اسکی مشکی پوشیدم و شلوارم رو روش تا اواسط شکم بالا کشیدم.
شال دومتریم رو روی سرم انداختم.
پانچو رو پوشیدم و نیم بوتای تابستونیم رو از تو کمد بیرون کشیدم،اینارو قایم کرده بودم.
شادمهر برام خریده بود و صد در صد همچین کفش اصل و مارکی رو نمیتونستم بگم خودم خریدم.
کفش رو انداختم تو کیف بزرگ و مشکیم که زنجیرای مشکی و بزرگی داشت.
یه خط چشم باریک کشیدم و یه رژ لب هم رنگ پانچوم زدم.
موهام رو فرق وسط کردم و کیف رو انداختم رو شونم و از اتاق خارج شدم.
زندایی با دیدنم چشماش گرد شد و گفت:
-خیر باشه آیلین جان،کجا به سلامتی؟
مامان با اخم نگام کرد و گفت:
-کجا آیلین؟الان دایی و باباتم می رسن!
آرامم سوالی نگاهم کرد.
ابرو بالا انداختم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com