#پناه_زندگی_پارت_201


-خوب وبود ...بد نبود

-همین ؟اونم هم ذوق وشوق فقط خوب بود.....

-همین هم از من زیادیه ..ازمنی که زندگیم روی هواست ،تکلیف خودم رو نمیدونم ،نمیدونم باید به مردم چی بگم ؟بگم ازدواج کردم میگن پس شوهرت کو میگم میخوام طلاق بگیرم میگن مگه چند وقت ازدواج کردید وای ازاون روزی که بفهمن نامزد دارم ....این علی هم که نمیاد ببینم دردش چیه .

-میدونم خواهری ،انگار باید سر هرکدوم از ما یه بلا میومد ...اما بلایی که سرتو اومد به ناحق بود ..تو خوب بودی ،تو به خانوادت شوهرت بدی نکردی اما اون ها در حق تو ....

-نه پریسا طلاق تو هم حق تو نبود ؟

-چرا مهتاب بود .من برای طلاقم فقط به خاطر آبرومون ناراحت بودم اما الان که از اون مرتیکه جدا شدم احساس میکنم چقدر ارومم چقدر آرامش دارم ،آرامشی که توی این چند سال زندگی با اون نداشتم

-یعنی از این که مطلقه ای راضی هستی ؟خجالت نمیکشی ؟

-کاریه که شده ....اما آره راضی ام من توی اون خونه زندگی نمیکردم مهتاب ...

پیمان اومد آشپزخونه .لبخندی بهش زدم وگفتم:از زن داداش ما چه خبره

خندید وگفت: خوبه

-سلام ما رو بهش برسون

-چشم


romangram.com | @romangram_com