#پناه_زندگی_پارت_169
-ستاره کجایی ؟
انگار نگران شده بود چون صداش لرزید وگفت: با آرش اومدیم بیرون چطور مگه .
-آدرس بده بیام .باید باهاتون صحبت کنم
-میخوای ما بیایم ؟
-نه میام بگو کجایی فقط .
-کافه پایین پارک
گوشی رو قطح کردم وسریع مانتوم رو پوشیدم وماشین رو روشن کردم وراه افتادم .داخل کافه شدم وبا یه چشم چرخوندن ستاره وآرش رو دیدم .رفتم نزدیکشون وروی صندلی نشستم
-سلام بچه ها
ستاره : بگو ببینم چی شده که دلم هزار راه رفت
برای این که کارم زودتر انجام بگیره شروع کردم همه چیز رو توضیح دادم ودرآخر هم روبه آرش کردم وگفتم: آرش توروخدا .فرخنده خانم الان از من ناراحته منم همه وجودم الان توی بیمارستان .برو اونجا !ازش یه خبر بگیر اگه میتونی برو پیشش ببین حالش چطوره ؟
-باشه .وپاشد که بره .
سویچ ودادم به ستاره تا اون رانندگی کنه به قدری گریه کردم بودم که دیگه چشمهام سو نداشت .
romangram.com | @romangram_com