#پناه_زندگی_پارت_164
-حوصله ندارم علی اذیت نکن
شالم رو که روی صورتم کشیده بود رو برداشت وگفت: چیزی شده ؟چرا چشمهات قرمزه
شال رو دوباره روی صورتم کشیدم وگفتم : نه چیزی نشده
-چرا شده من تورو خوب میشناسم بیخودی اینجوری نمیشی .
-اذیتم نکن علی حوصله ندارم .
-مگه من شوهرت نیستم ،باید بدونم چی شده که زنم ناراحته .تودردتو به من نگی به کی میخوای بگی نازگلم
-میدونم تقصیر منه اما خب دست خودم نیست .نمیتونم پیش خانوادت بشینم. کارهای شاد اونها بدون درنظر گرفتن به حال من اذیتم میکنه .ترجیح میدم همین جا باشم .
-حق باتو .نبابد امشب میاوردمت اینجا .تو الان اصلا حوصله این کارها رونداری تقصیر من بود ببخشید
.
رفتم نزدیکش وروبه روش نشستم .دستی روی ریش های مشکی اش کشیدم که تازه دراومده بود کردم وگفتم: تو همه اینها رو برای من انجام دادی .برای همین اصلا ازت دلخور وناراحت نیستم
-پاشو بریم بیرون .هم یه هوایی میخوریم هم اگه گرسنه مون شد بیرون غذامونو میخوریم
-نه علی پاشو برو غذاتو بخور مامانت ناراحت میشه .برمیگرده یه چیزی بهم میگه
-به حرف شوهرت گوش کن وپاشو حاضر شو .
romangram.com | @romangram_com