#پناه_زندگی_پارت_15
-قول میدم نذارم هیچکی دخالتی داشته باشه .دیگه حرفی نیست
-فقط یه موضوع دیگه
-چی ؟
-شما با کار کردن من مشکلی ندارید
-خب دلیل نداره که کار کنید من به اندازه کافی درآمد دارم
این حرفش بدجور بهم بر خورد وگفتم: من الان هم به پول اون نیازی ندارم اما چهار سال نرفتم دانشگاه که توی خونه بمونم
-اگه خودتون دوست دارید ومحیطش خوب باشه حرفی ندارم.
-اجازه بدید چند روی فکر کنم پیشنهاد شما کمی غیر منتظره بود آمادگیشو نداشتم
آره جون خودم داشتم مثل سگ دروغ میگفتم .
با علی بیرون اومدیم فرخنده خانم خیلی زود وهول پرسید : خب شیرینی بخوریم
علی گفت : مهتاب خانم خواستند کمی فکر کنند
فرخنده خانم همچین بادش خالی شد واخمشو انداخت که انگار جرم کردم میگم من اعصا بم با این نمیکشه هی بگید نه بفرما
romangram.com | @romangram_com