#پناه_زندگی_پارت_139


علی دستم رو گرفت وگفت: خیلی بهش گیر نده حتما دوست دخترشه .به هرحال توی این سن همه یه نفرو دارند

-من که چیزی نمیگم .با هرکی خواست باشه

-علی

-جون علی .قربون اون علی گفتنت بشم

-خیلی خب .تو تاحالا دوست دختر نداشتی

-چرا .

برگشتم وبا تعجب بهش نگاه کردم که اون گفت : نزدیک های پنج شش تا داشتم با هم میرفتیم بیرون میگشتیم تازه خونمون اومده بود من هم خونشون رفته بودم

-زدم روی بازوش وگفتم: خیبی بی مزه ای دارم باهات جدی صحبت میکنم

-آخه این چه سوالی قشنگم .تو منو نمیشناسی

-آدمیزاد دیگه گفتم شاید شیطون گولت زده باشه.

-نخیز شیطون گولم نزده .اما خب از دوره دبیرستان چشم همش پیش یه دختر خانم خوشگل وقشنگ بود

-علی اون موقع ها چه حسی داشتی


romangram.com | @romangram_com