#پناه_زندگی_پارت_138

.........

-ترس نداره ؟

.......

-من این حرفها حالیم نیست .من دلم برات تنگ شده میخوام بیام ببینمت

.......

-باشه حالا فردا زنگ میزنم باهم صحبت میکنیم

........

-خدافظ

برگشت وبا دیدن ما کپ کرد وگفت: از کی شما اینجایید ؟

-با کی حرف میزدی ؟

-با یکی از دوستام.

-کدوم دوستت که مدرسه میره

-تو نمیشناسیش ورفت داخل

romangram.com | @romangram_com