#پناه_زندگی_پارت_123


-نه اصلا خوب نیستم

-چرا چی شده ؟

-داشتم میومدم خونه که توی راه گوشیمو زدند

پریسا زد توی صورتش وگفت: وای خاک بر سرم خودت سالمی حالا

-آره بابا خودم خوبم اما پریسا گوشیم

-فدای یه تارموت خواهری گوشی که ارزش نداره .راستی علی کجا بود که تو کنار خیابون واستاده بودی

-حالا

-چیزی شده مهتاب

-نه

واومدم خونه دلم نمیخواست خانوادم از دعواهامون با خبر بشن هرکی ندونه خودم که میدونم دارم برای علی ناز میکنم .فقط کافیه بگه دوست دارم تا بپرم بغلش ویه ماچشم بکنم وبگم منم دوست دارم عزیزم

پریسا اومد اتاقم وگفت : مهتاب من دارم میرم بیمارستان جای مامان بیچاره از صبح اونجاست امشب ومن میمونم

-با چی میری


romangram.com | @romangram_com