#پناه_زندگی_پارت_10

-نمیدونم خاله یکی که شرایطش خوب باشه چشم ناپاک نباشه اهل زندگی باشه

-خب اینو که همه ی دخترا میگن

متوجه شدم خاله داره از زیر زبونم حرف میکشه بیرون تا با دادن ویژگی هاش بفهمه که من کیو دوست دارم اما زرنگی خاله خانم نمیگم .

صبح مامان با بدبختی بیدارم کردم آقا من غلط کردم برای هشت صبح کلاس برداشتم زود حاضر شدم وکیف وبرگه ها رو برداشتم ورفتم بیرون خیلی عجله داشتم .همزمان با بیرون اومدن من علی هم بیرون اومد گفتم: سلام

-سلام صبح بخیر دیرتون شده

-بله

- بفرمایید من تا یه جایی برسونمتوت

همینم مونده فردا مامان حرف در بیارت بگه مهتاب داره به پسرمن نخ میده اخمی کردم وگفتم : خیلی ممنون نزدیک خودم میرم خدافظ

خداروشکر خیلی هم دیر نرسیدم بچه ها هنوز تک وتوک توی کلاس بودن .وقتی همه بچه ها اومدن شروع کردم به دادن برگه ها به التماس دانش آموزها هم توجه ای نکردم

داشتم از خونه برمیگشتم که گفتم چندتا پفک وچیپس بگیرم شب دور هم بخوریم .در رو باز کردم وگفتم : سلام من اومدم

خاله : سلام خاله اومدی ؟خسته نباشی

-ممنون عزیز کجاست

-رفته خونه همسایه

romangram.com | @romangram_com