#پناهم_باش_پارت_61
باشه
ارش: حالا زودتر راه بی افتین رسیدی خونه همه چیو به بابات میگی همه چی
باشه
ارش: حالت خوبه سارا؟
هه الان یادت اومده حالمو بپرسی؟
ارش: اعصابم خرابه بخدا، حالا خوبی؟
اره خوبم برم خداخافظ
گوشی روکه قطع میکنم نمیفهمم چطور لباسامو توی ساک جامیدم وزود از اتاق میزنم بیرون روی صندلیه عقب که جا میگیرم سینا با تعجب نگاهم میکنه که میگم
میخام دراز بکشم چیزی نمیگه و راه می افته تمام طول مسیر فکر میکنم به خودم پدرم مادرم سینا ارش یه چیزی این وسط جور درنمیاد .....
سینا: سارا جان رسیدیم بیدار نمیشی
صدای سینا که اسممو صدامیکرد توی گوشم بود اما خواب نمیذاشت بیدار بشم دستش که زیر بدنم برای بلند کردنم رفت خواب ازسرم پرید و صاف نشستم و گفتم خودم میرم واز کنارش گذشتم و صدای مشتش که به سقف ماشین کوبیدو شنیدم ......
وقتی به اتاقم رسیدم از خستگی با همون لباسا روی تخت افتادم به ارش یه پیام دادم ورسیدنم و خبر دادم وبعد به خواب رفتم.....
(حال)
دکتر: چطور با اون کار سینا کنار اومدی؟
نمیدونم فقط سعی کردم فراموش کنم وبه پای مستیش بذارم
دکتر: سینا خیلی دوستداره
میدونم منم خیلی دوسش دارم اما فقط به عنوان برادرم
دکتر : برای امروز کافیه فکر کنم
همیشه دیدنش من تا مرز مرگ میبره
دکتر: درمورد کی حرف میزنی؟
سکوتمو که میبینه میپرسه
دکتر: پسر عمه ات؟
با تکون دادن سرم بله ای میگم...
دکتر: ازش میترسی؟
اونقدری که از مردن نمیترسم
دکتر: نمیخای بیشتر راجبش بگی بهم؟
الان که فکر میکنم میفهم سینا راست میگفت همیشه باهم کلکل داشتن دعوا کتک کاری اون همیشه وقتی سینا نبود یه جوری بهم نزدیک میشد همش ازسینا بد میگفت بچه بودم نمیفهمیدم
دیر فهمیدم خیلی دیر من تاوان جنگ و دعوای دونفردیگه رو دادم خیلی بدم دادم
دکتر: چرا در مورد اون شب حرفی نمیزنی؟
میخام. فقط نمیتونم
دکتر: هروقت که دیدی امادگیشو داری میتونی بیای پیشم حتی اگر تعطیل باشه سینا شماره موبایلمو داره هرساعتی مهم نیس باشه؟.
romangram.com | @romangram_com