#پناهم_باش_پارت_6
کنار زهرامیشینم و سلام میکنم
زهرا:کجایی دختر؟
تاصبحونه بخورم دیرشد مامانوکه میشناسی.
تااخرکلاس صدایی ازهیچ کدوممون درنیومد وقتی استاد کلاس و ترک کرد
.زهرا زدبه بازومو گفت
زهرا:که چت واین چیزا به درد تونمی خوره؟تاصب مغز کیو داشتی میخوردی هان؟
بایه لبخند یاد دیشب افتادم که ازهمه دردام دور بودم روبه زهرا لب میزنم بایه بنده خدایی چت میکردم از قضا پسرم بود
زهرا:میبینی خیلی اب زیرکاهی بخدا، بیشعور ،
حالا اسمش چیه بچه کجاس؟
اسمش ارشه ماله تهرانه یه سالم ازخودم کوچیکتر بود
باصدای گوشیم ساکت میشه گوشیمو جواب میدم جانم مامان؟
مامان:سلام عزیزم سارا مامان کی میای خونه؟
چیزی شده مامان؟
نه نگران نشوچیزی نیس فقط من وبابات باید یه چن روزی بریم سفر خودمم الانفهمیدم بخدا دلم رضا نیس برم اما باباتو که میشناسی
سکوت مامان یعنی باز نتوسته بابارو راضی کنه که منم باهاشون برم...
مامان خانم تا چهل دیقه دیگه خونه ام ناراحت نباش فداتشم
باقطع کردن گوشی چشمام پراز اشک میشن اما باچن نفس عمیق جلوی ریختنشونو میگیرم باصدای زهرا بهش نگاه میکنم
زهرا:چیزی شده؟ خوبی؟
خوبم باید برم خونه عجله دارم فعلا کاری نداری؟
نه کاری ندارم ولی یه چیزیت شدا نگو نفهمیدم ،مواظب خودت باش فقط
درجوابش سکوت میکنم فقط
خداحافظی میگم
وقتی پشت فرمون نشستم دیگه نتوستم جلوی خودمو بگیرم وهق زدم به خاطر خودم خدااااا چرا باید پدرم منو نخواد؟ چرا باید منو مزاحم ببینه چرا نباید منم باخانواده ام مسافرت برم؟
درخونه روکه باز کردم به چمدونای حاضر واماده کنار در خیره شدم با قدمای ارومی پا به پذیرایی گذاشتم وباصدای که انگار از ته چاه بیرون می اومد مامان وصدا کردم
صدای مامان از اتاقشون می اومدم به سمت اتاق مامان رفتم بااجازه ای گفتم وارد شدم که بادیدن بابا مثله همیشه سرم زیر انداختم سلام کردم جواب سلاممو که داد جرات پرسیدن کجامیرین وپیدا کردم.
به سلامتی کجا میرین؟
مامان:میریم شیراز عزیزدلم سینا اینجا باهاته هرچیم شد بهم زنگ بزن
نگران من نباشین مامان شما فقط بهتون خوش بگذره .باصدای بابا سرم به سمتش برمی گرده
بابا:حسابتو پرکردم چیزه دیگه ای هم لازم داشتی به سینا بگو.
ممنون چشم.
میدونستم بعد رفتنشون قراره حالم بدوبدتربشه امابایدخودمو خوشحال نشون میدادم تا مامان خیالش راحت باشه....
romangram.com | @romangram_com