#پناهم_باش_پارت_7
دوساعتی از رفتنشون میگذره ومن تنها کنار پنجره نشستم و دارم به حال خودم زار میزنم تا الان که۲۱سالمه به غیر از سه بارکه بخاطر گریه های مادرم منم باهاشون رفتم هیچ وقت باهاشون مسافرت نرفتم همیشه تنها میرم یا با سینا ..
بانشستن دستی روی شونه ام به عقب برمیگردم وسینارو نگاه میکنم
سینا:هنوز عادت نکردی به مسافرتای وقت وبی وقتشون؟ خسته نمیشی از این همه گریه ؟بجای ابغوره گیری پاشو بریم عشق وحال به دوستاتم زنگ بزن باهم میریم
برمیگردم سمت پنجره لب میزنم حوصله ی خودمم ندارم سینا نمیخام جایی برم
سینا:باشه باشه پس هر غذایی دوس داری بگو برم بگیرم یه شام دونفره بزنیم چطوره؟
میل ندارم بخدا ،ولم کن.
سینا:پس هرچی براخودم گرفتمبراتوام میگیرم .زود برمیگردم برگردم ببینم اینجا نشستی هرچی دیدی از چشم خودت دیدیا ...
باشه .
بارفتن سینا از جام بلند میشمو به طرف اتاقم میرم میخام دوش بگیرم اما قبلش یه حسی منو سمت گوشیم میکشونه نت گوشیمو روشن میکنم نمیدونم چرا اما دلم میخاد یه پیام داشته باشم اونم از پسر دیشبی اما دریغ.. هیچ پیامی نیس گوشی رو رو تخت میندازم و میرم سمت حموم .
بعد یه حموم بیس دیقه ای حوله مو تن میزنم ومیرم تو اتاق وجلوی کمد می ایستم یه ست تی شرت وشلوار سفید قرمز بیرون میکشم میپوشم موهاو با حوله میپیچم ومیرم پایین سینارو تو اشپزخونه میبینم با لبخندی که بهش میزنم با لبخند جوابمو میده
سینا :عافیت باشه
ممنون
سینا:بشین غذاروبخوریم که از دهن افتاد
بدون حرف پشت میز میشینم میدونم اگر بخام چیزی نخورم اونم لب نمیزنه به غذا این اخلاقشو خوب میشناسم
سینا:چرا باغذات بازی میکنی؟ تو که چلو برگ دوس داشتی؟
اشتها ندارم این چن قاشقم بخاطر تو خوردم
سینا بخوام بخوابم ناراحت میشی؟
سینا: من وتو این حرفارو داریم؟؟ برو بخواب راحت باش ولی فکر وخیال نه، فقط خواب؟باشه؟
باشه، مرسی بخاطر شام.
روتختم دراز کشیدم و زل زدم به سقف اتاقم که یه حسی مجبورم میکنه گوشیمو دست بگیرمو یه پیام بنویسم:
بیداری؟
جوابش به دقیقه نمیکشه که میاد
ارش:اره
توام خابت نمیبره!؟
ارش: نه.دارم با خواهرم چت میکنم
مگه خواهرت کجاس؟
ارش:همینجا تهران
پس چرا چت میکنین؟
ارش:چون خواهربرادر تنی نیستیم پریا دختر داییمه
اها که اینطور پس خیلی دوسش داری؟
ارش:باکله دنیا عوضش نمیکنم
romangram.com | @romangram_com