#پناهم_باش_پارت_48
از دراتاق فاصله گرفتم وبه صدای ارش گوش دادم
ارش: چه خبره اونجا؟
داشتن دعوا میکردن
ارش: سر چی؟
نمیدونم
با اینکه کاملا فهمیده بودم سرچی حرفشون شده ولی نمیتونستم به ارش بگم چی میگفتم مثلا؟
ارش: سارا برو بخاب فقط یه چیزی
چی؟
ارش: فردا چه ساعتی کلاست تموم میشه؟
چهار بعد ازظهر چطور؟
ارش: میام دنبالت
نه
ارش: یعنی چی نه؟
یعنی نمیدونم اخه ماکه تا حالا همو از نزدیک ندیدیم خوب به نظرم بهتره همینوطوری بمونیم یه مدت دیگه
ارش: چرا چرت و پرت میگی دختر؟
نمیدونم
ارش: من فردا میام دنبالت پس بهانه نیار.یعنی نمیخای منو ببینی؟
باخودم باید روراست میبودم من داشتم لحظه شماری میکردم ببینمش...اما چون ارش نمیخاست من بیام تهران میخاستم تلافی کنم وبه دیدنش نرم اما وسوسه ی کنارش بودن قوی تر بودبرای همین باشه ای گفتمو قطع کردم
اتفاقات امروز یادم رفته بودو فقط به فردا و ارش فکر میکردم....
صبح وقتی بیدار شدم رفتم حموم ...
حوله مو تنم کردم بیرون اومدم به طرف اتاق می اومدم که با هانیه چشم تو چشم شدم نگاهی به سرتا پام کرد و سلام ارومی داد پشت سرش سینا از اتاق اومد بیرون اومد
و سرمو از روی حوله بوسیدو صبح بخیری گفت به سمت اتاق هلم داد
سینا: بدو لباس بپوش میخایم صبحونه بخوریم
بلیز و شلوار ست ابی رنگی تنم کردم و موهامو بالای سرم بستم به اشپژخونه رفتم بعد از صبحانه هانیه به خاطر کلاسش رفت ازخونه بیرون ومنم سرمو باتلوزیون گرم کردم تا ساعت یک بشه
وقتی حاضر شدم توی اینه خودمو نگاه کردم ازخودم راضی نبودم به خودم گفتم یه امروز سرکلا س نرو نمیمیری که مانتو مقنعه مو ازتنم دراوردم چمدونمو باز کردم ومانتوجلوبازو شال بنفش خوش رنگی بیرون کشیدم تی شرت سفیدی زیرش تن زدم موهام فرق فرق وسط باز کردم یه طرفشو پشت گوشم زدم طرفه دیگه شو کمی حالت دادم
زیاد ارایش نکردم و فقط خط چشمو رژلب کالباسی زدم ناخونامم لاک بنفش براقی زدم راضی از خودم شالمو سر کردم شماره ارش و گرفتم
سلام
ارش: سلام خانم چطوری؟
بیخیال کلاسم شدم بیا جلو دانشگاه بریم یه کم خوش بگذرونیم
ارش: ای به چشم الان راه میفتم تا توبرسی منم رسیدم
از اتاق بیرون رفتم سینا روصدازدم
romangram.com | @romangram_com