#پناهم_باش_پارت_45

باچشمای پر از اشک نگاهش کردم من چیکار کرده بودم این تودهنی جوابم باشه...
رومو ازش گرفتمو به طرف اتاقم رفتم و شروع کردم گریه کردن شماره ی ارش و گرفتم
الوو
ارش: جانم خانمم ساراجان چرا گریه میکنی
هق هقم بلندتر شد
ارش: بگوو چیشده؟؟
بخدا کاری نکردم ارش اون اذیتم کرد بهم میگفت باید بهش باید ....
گریه نمیذاشت راحت حرف بزنم
ارش: دبگو چیشده سارا
داماد عمه ام اذیتم کرد عمه ام زد توگوشم گفت تو هرزه ای به دامادم تهمت نزن
ارش: غلط کرد زنیکه گم شو از اون خونه بیرون
کجا برم اخه
زنگ بزن سینا اصلا خودم میام دنبالت
سریع توحرفش اومدمو گفتم به سینا زنگ میزنم چون واقعا نمیدونستم با ارش باید کجابرم
ارش:باشه سریع زنگ بزن بعدا باید کامل برام بگی چیشده
باشه ای میگمو قطع میکنم و شماره ی سینا رو میگیرم
بعد چند بوق جواب میده
سینا: جانم سارا
گریه ام بند نیومده وازصدام کاملا مشخصه
سینا بیا دنبالم
سینا: چیشده چرا گریه میکنی؟
صدای دختری از کنارش میاد که میپرسه کیه چیشده...
فقط بیا خاهش میکنم
سینا: اومدم عزیزم اومدم
به طرف وسایلم میرمو چمدونمو بیرون میکشم لباسامو توش میریزم ...
هنوز اشک میریزم بعد پرشدنش ساکه دستی برمیدارم کتابامو توش جامیدم مانتو شلواری تن میزنمو منتظر سینا میشم
دراتاق که یه هویی باز میشه سینا توی چهارچوب در دیده میشه دوباره گریه ام شدت میگیره لب میزنم من و ازاینجا ببر
میادوکنارم زانو میزنه
سینا: اخه چیشده کجا میخای بری؟
فقط ببرم
اشکامو پاک میکنه و دستم و میگیره و بلندم میکنه ساک دستیمو به دستم میده چمدونم خودش برمیداره مجبورم میکنه کنارش قدم‌بردارم

romangram.com | @romangram_com