#پناهم_باش_پارت_41
ترسیدم چرا نبودی
سینا: کاش قلم پا میشکست و نمیرفتم شرکت عموم هم بیرون بود فدات بشم
دستمو که لمس میکنه اشکام سرازیر میشن مینا به طرفم میاد وبغلم میکنه هق میزنم تو بغل زنی که جای مادرمو گرفت و چشم میدوزم به پدرم که روی صندلیه چرخ دارش نشسته و چشم دوخته بهم زمزمه میکنم بابا بارسومی که صداش میزنم به طرفم میاد دستم و میگیره به طرفشم خم میشمو دست دور گردنش میندازم ولب میزنم
میترسم بابا کمکم کن تنهام نذار تورو خاک مامان نذار اذیتم کنه میترسم..
بابا: هیییش ارووم دختر مگه من مردم؟ مگه سینا نیس؟ ما هستیم نترس ارووم باش قلم میکنم جفت پاهاشو برای پاگذاشتن بی اجازه توی خونه ام اروم بگیر دختر...
این حرفا برام معنی جونه تازه رو داشت. بابام میگفت که تنها نیستم میگفت هست میگفت نترسم تاوقتی دارمش .....
و قتی به خونه رسیدیم پنج صب بود و من از دیروز ظهر که حالم بدشده بود بیمارستان بودم
سینا: سارا؟؟
باصدای سینا به طرفش برگشتم که گفت
سینا: تا ظهر استراحت کن بعد از ظهر وقت دکترداری باید بریم تبریز
سرمو به معنی باشه تکون دادم و رفتم تو اتاق وخودمو بامانتوی تنم رو تخت انداختم با به یاد اوردن لمس شدن دستم به دست اون صاف روی تخت نشستم
من کثیف بودم حوله مو برداشتمو به سمت حموم رفتم باید تمیز میشدم بوی اون و میداد تنم با باز شدن در اتاق نگاهم به اون سمت رفت مینا بود برام شربت اورده بود که با دیدن حوله ی توی دستم مات نگاهم کردو گفت
مینا: کجا میری؟
کثیفم بومیدم باید برم حموم
مینا : کثیف نیستی عزیزم بیا شربتتو بخور بخاب بیدار شدی برو
نه بومیدم بوی اونو میدم بیا بوکن بوی سیگارش بوی عطرش باید برم
کنارش زدم پاتو راه رو گذاشتم که خودشو کنارم رسوند بازومو گرفت وسینا روصدازد
ولم کن باید برم حموم
سینا: چیشده کجا سارا؟
کثیفم باید برم حموم این نمیذاره بگو ولم کنه با تموم شدن حرفم اشکام سرازیر شدن..
سینا: عزیزم فشارت پایینه برو بخاب صب برو حموم
روی زمین میشینمو سرمو روپاهام میذارم با گریه داد میزنم
بیا بو کن بوی اونو میدم بخدا حالم داره بهم میخوه کثیفم
کنارم روزمین میشینه سرمو توسینه اش فشار میده
سینا : باشه عزیزم باشه باشه میری حموم راست میگی بومیدی منم پشت در میشینم تا بیای پاشو عزیزم اینکه گریه نداره..
بعد ازحموم دوساعته ام که سینا پشت در نشسته بود هر ده دیقه صدام میکرد حوله به تن بیرون اومدم رو به سینا گفتم
هر چقدر شستم تمیز نشدم بوش هنوزم میاد
سینا با گرفتن دستم وبردنم سمته اتاقم گفت تو تمیزی سارا تو پاکی تو بوی گلای شب بورو میدی برو تو اتاقت لباس بپوش و بخاب برو..
وقتی لباس پوشیدم گوشی دست گرفتم ساعتشو دیدم هشت صب بود بدون نگاه کردن به پیام تماسا شماره ارش و گرفتم
ارش:الوو
ارش
romangram.com | @romangram_com