#پناهم_باش_پارت_4

سینا:توپذیرایی جلو تلوزیون
باشه برو میام
سینا :دوباره نکشونم این بالاها پنج دیقه نشده باید پایین باشی
باشه برو میام
رفتن سینارو‌با نگاهم دنبال کردم به در بسته شده ی اتاقم خیره شدم اتاقی که قبلا ماله سینا بود وبعد ازاون‌اتفاق شوم بامن عوضش کردو رفت اون اتاق و اتاق خودش وبهم داد سینا دلگرمیه خوبیه تو این خونه پر از درد این خونه هیچ چیزی بهم نداده اما برعکس خیلی چیزا ازم گرفته خنده هامو ارزوهامو خوشی هامو عزیزترینامو اینده مو من چطور هنوز نفس میکشم زندگی میکنم واقعا خودمم نمیدونم ....
جلوی اینه به خودم نگاه میکنم دستی به موهام میکشم و میرم بیرون راهم و به سمت دستشویی کج میکنم تا ابی به صورت بی حال و رنگ ورو رفته ام بزنم
تواینه دستشویی دوباره به خودم نگاه میکنم چندبار اب به صورتم میزنم‌تا شاید یکم قیافه ام رنگ ادمیزاد بگیره نه یه مرده،، خسته ازاین کار به خودم‌تواینه خیره میشم واشکام باز راه بازمیکنن من به کجارسیدم ؟ این بود حق من از زندگی وخوشبختی؟
اشکام وپاک میکنم وبا چندتا نفس عمیق میرم بیرون و
راهیه راه پله میشم میرم پایین ازکنار پله راهم سمت اشپزخونه کج میکنم اول به مینا بعد به سویل سلام میکنم مینا باخوش رویی اما سویل خیلی اروم جوابمو میدن دست میبرم که قوری بردارم وبرا خودم چای بریزم که مینا مانع میشه
مینا:عزیزم چایی نخور چن روزه شکمت خالیه ، بهتره یه چیزی بخوری برات سوپ درست کردم بشین برات میریزم
میدونی که نمیتونم چیزی بخورم
مینا :میدونم ولی باز امتحانش کن شاید اینبار تونستی بخوری هوم؟
حتی این محبتای کوچیکم نرم میکرد من دریغ ازمحبتو
باشه ای میگم وپشت میز میشینم
با اومدن سینا تو اشپزخونه سویل به کنارش اشاره میکنه سینام کنارش جامیگیره به من خیره میشه
باسرم میپرسم چیه،؟
که باصدای بلند جواب میده
سینا :هیچی دارم خواهرمو نگا میکنم مشکلیه سرم پایین میارم تا نبینم اخمای سویل و من کی تاحالا اینقدر خجالتی وترسو شدم؟واقعا خودمم جوابشو نمیدونم.
بشقاب سوپ که جلوم گذاشته میشه تشکر میکنم شروع میکنم هم زدنش که سرد بشه بوی خوبی داره و اشتهامو تحریک میکنه قاشق وتو دهنم میذارم ومزه میکنم مزه ی خوبی داره قاشق دومم میخورم اما بعد قاشق سوم معده ام میپیچه دستم جلو دهنم میذارم به طرف دستشویی پاتند میکنم سیناهم پشت سرم میاد هرچی خورده ونخورده بودم بالا میارم خدا این چه دردیه به جونم انداختی؟
میام بیرون و کنار در میشینم رو زمین
هق هقم بالا میره خسته شدم بسمه خدا...
سینا کنارم زانومیزنه
سینا:عزیزدلم اروم باش همه چی درست میشه بهت قول میدم قوی باش تحمل کن پاک کن اشکاتو که با این اشکات روزای عمرمنم کم میشن
خسته شدم کاش یکی خلاصم کنه کاش بشه تموم بشه،، سینا میشه؟
اما نه پس ارش چی؟نه نمیخام تموم شه ارش تنها میشه سینا دارم اونم عذاب میدم خسته میشه ازم بالاخره! مگه نه؟
دستش که دورم حلقه میشه هقم هقم بیشتر میشه
سینا من دوسش دارم خودخاهم میدونم ولی نمیتونم ازش بگذرم بگو خسته نمیشه بگو که نمیره
سینا:هیییس اروم اروم باش ارش جایی نمیره تنهات نمیذاره بهت قول میدم
زیر بغلمو میگره و منو به سمت اتاقم هدایت میکنه روی تختم دراز میکشم بادستش موهامو مرتب میکنه
سینا: اروم باش به هیچی فک نکن سعی کن بخابی باشه؟
باتکون دادن سرم به معنی باشه بی صدا ازاتاق خارج میشه. .سیناخوب میدونه خیلی وقته که دیگه خاب راحتی ندارم خیلی وقته خاب باچشمام غریبه اس .

romangram.com | @romangram_com