#پناهم_باش_پارت_39
توی راه برگشت به خونه به ارش پیام دادم عشقم من خوبم داریم میریم خونه
چن دقیقه بعد با صدای اس ام اس گوشیم صفحه شو لمس کردم خوندم جوابشو
ارش: خوبی عزیزم؟
اره خوبم شب حرف میزنیم فعلا..
ارش: باشه عشقم به سینا بگو اروم برونه توام بخاب اگه میتونی.
بعد خوندن پیام پلکامو روی هم گذاشتم واقعا به خاطر بی خابی دیشب داشتم بیهوش میشدم به خواب رفتم خوابی راحت بخاطر داشتن سینا کنارم بدون ترس بدون کابوس..
سینا: سارا خانوم؟ عزیزم ؟
اروم لای پلکام باز کردم و بهش نگاه کردم
بیدارشورسیدیم
نمیتونم...
بعدگفتن این حرف پلکام بسته شد و احساس کردم توی هوا معلقم ولی بوی عطر سینا بهم میگفت بغل سینام جایی که تمام بچه گیم ونوجونیم توش بودم برام حکم پناه گاه و داشت...
وقتی روتخت گذاشتم باز نتونستم چشمام وباز کنم امای صدای کلافه اش تو گوشم پیچید
سینا: واااای سارا اخه من که خودم بزرگت کردم و کله بدنتو از حفظم الان باید بخاطر اقا ارشتون برم یکی دیگه رو صدا کنم تا مانتو شلوارتو عوض کنه از دسته شما دیونه ها....
بسته شدن دراتاق میگفت سینا رفت منم بارفتنش به خواب رفتم
نصفه شب با حس تشنگیه زیاد بیدار شدم مانتوم تنم نبود با تاپ و شلوار جینم خوابیده بودم
کش موهامو باز کردم موهامو پشت گوشم فرستادم رفتم بیرون اتاق .
بازم از اتاق سینا و سویل صدای جر وبحث می اومد بدون گوش دادن از کنار اتاق گذشتم به طرف اشپزخونه رفتم از توی یخچال ظرف اب و برداشتم یه لیوان برای خودم ریختم و خوردم به طرف اتاقم برگشتم که صدای بلند سویل باعث شد بایستم
سویل: منرابطه اینجوری نمیخام منکه...خیابونی نیستم
سینا: من همین قدر از دستم برمیاد ..
واقعا شنیدن این حرفا از سینا اینقدر سرد اینقدر تلخ قابل باور نبود برام ....
زود به اتاق برگشتمو سریع دروبستم.به ساعت گوشی نگاه کردم یک نصفه شب بود هنوز..
روتخت دراز کشیدم هرکاری کردم تا بخوابم نشد که نشد فکر وخیال نمیذاشت خواب به چشمم بیاد صدای گریه سویل هم روی اعصابم بود سینا حتی با هانیه که فقط دوست دخترش بود اینطور رفتار نمیکرد براش احترام قائل بود اما برای این بیچاره ذره ای محبت خرج نمیکرد.دلم به حالش میسوخت منم یه دختر بودم تحمل این رفتار از شریک زندیگیم برام حتما قابل تحمل نبود...
با به یاد اوردن ارش عینه جن زده ها بلند شدم و دنبال گوشیم گشتم وقتی توی کیفم پیداش کردم قفلشو باز کردم با ده تا تماس وسیزده تا پیام روبروشدم
اینا جز ارش نمیتونست از کسه دیگه ای باشه زود شماره شو گرفتم
با الو گفتنش گفتم
معذرت میخوام ارش بخدا خوابم برد
ارش: باشه عمرم باشه حاله توکه از من بدتره...احتمال دادم خواب باشی ولی باز این نگرانی پدرمو در اورد .خوبی عزیزم؟
خوبم فقط دیگه خوابم نمیبره
ارش: اشکالی نداره تاصب حرف میزنیم عشقم
نه توباید بری سرکار
ارش: برای من فقط تو مهمی
romangram.com | @romangram_com