#پناهم_باش_پارت_31

من حتی باصداش به زندگی برمیگشتم
نفسم
ارش: جونه دلم
دارم میرم پیش روانپزشک
ارش:میدونم خانمم ارومی؟
نه استرس دارم
ارش: استرس چرا همه کسم؟
ازگفتن بدبختیام به کسی متنفرم
ارش: اون دکتره عزیزه دل ارش کمکت میکنه راحتتر کنار بیای شبا بتونی بخابی کمتر بری حموم مگه اینارو نمیخای؟
میخام ولی...
ارش: ولی نداره میتونی حتی اون حرفایی که به من نمیتونی بزنی به دکترت بگی باید بشی مثل سابق باید
نشم دوسم نداری؟
ارش: این چه حرفیه نفسم ،توهمه جوره عشقه منی ولی منم دوس دارم مثله قبل بخندی زندگی کنی
اروم میگم : فکر نمیکنم بتونم بخندم یا زندگی کنم
ارش: حتی بخاطر من؟؟
من برای تو جونمم میدم
ارش: پس خوب میشی من میخام کنارم که راه میری سرتو بالا بگیری باشه؟
سکوت
ارش:سارا؟؟باشه؟
باشه ی ارومم هزار تا معنی داره
ارش سینا اومد باید برم
برو نفسم فقط اروم باش و به من و زندگیمون وخوشبختیمون فکر کن
باشه.ارش!
ارش: جانم
دوستدارم
ارش: من بیشتر خیلی خیلی بیشتر
واقعا حالم بد بود خیلی بد بود از گفتن اتفاقاتی که برام افتاده بود
به کسی بدم می اومد من اون اتفاقاتو فقط برای ارش گفته بودم اونم با حذف کردن خیلی چیزا الان واقعا نمیتونم پیشه یه غریبه حرفی از .....
اومدن سینا و بیرون اوردن ماشین از پارکینگ منو از هپروت بیرون اورد کنارش توی ماشین جا گرفتمو کمربندمو بستم.
حرکت ماشین و شروع سفر یه رزمون به تبریز استرس بدی بهم میداد واقعیت این بود که میترسیدم از مرور اون شب.
یادمه بخاطر مامان از تبریز اسباب کشی کردیم به یه شهر کوچیک ...ومن از این شهر... ادماش متنفرم .تا الانم همینجا زندگی میکنیم.

romangram.com | @romangram_com