#پناهم_باش_پارت_27
مریم: واای راس میگی؟ چرا که نه ....
بابوسه ای که مریم روی گونه ای پدرام گذاشت دلم برای دختری که جلوی روم بود سوخت اون این مردی رو کهدور از چشمش هرز میپریدو دوست داشت یعنی جواب عشق این بود؟؟،
سینا: دختره ی چش سفید داری چه غلطی میکنی؟
مریم: به تو چه ماله خودمه ، مگه نه پدرام؟
پدرام با خنده:بله بر منکرش لعنت
سه تاشون به این حرف خندیدن جز من که حالم از این همه تظاهر بهم خورد....
اخرشب سینا عزم رفتن کرد و من وتنها گذاشت خدارو شکر پدرامم با رفتن سینا رفت و مریم اومد توی اتاق .من هم اتاق مریم شده بودم و باهم تو یه اتاق بودیم با اومدنش شروع به تعریف کردن از نامزد مضخرفش کرد و از عشق و علاقه شون میگفت من توی دلم به حر فاش نیشخند میزدم .
گوشیمو نگاه کردم نه پیامی نه تماسی داشتم.
برای ارش نوشتم :خوابی؟
که بعد یه دیقه جواب اومد
ارش: چطور وقت کردی پیام بدی؟ خوش گذشت؟
ازچی ناراحتی؟اخه دیدن پسر عموم اینقد ناراحتی داره؟
ارش: اینکه با دیدن اون منو نادیده میگیری عصبیم میکنه
مینویسم: من کی تورو نادیده گرفتم اخه؟سینا عین برادرمه باهم تو یه خونه بزرگ شدیم
ارش: چه جالب
مینویسم : وقتی تو از دختر داییت میگی من اینطوری میکنم؟
ارش:حقشو نداری
توام حق نداری دخالت کنی
ارش: عه زبون دراوردی دیدیش شیر شدی؟
من هر روز میدیدمش ارش اینقد مضخرف نگو
ارش: تو هر روز میدیش و الان به من میگی؟
باشه معذرت میخام راحت شدی؟
ارش: فردا زنگ میزنی کامل تو ضیح میدی شیر فهمه؟
باشه شب بخیر
دیگه حتی یه شب بخیر نفرستاد حالم بد بود وبدتر شد با این حرفای ارش...
صبح کلاس داشتم لباس پوشیده وارایش کرده رفتم پایین و سلام بلندی دادم که عمه اول ازهمه بعدم عمو و مریم جوابمو دادن . یه چای برای خودم ریختم منتظر شدم خنک بشه
عمه: یه چیزی بخور ضعف میکنی
تا خواستم جواب بدم مریم گفت
مریم: خانم هنوز عادت صبحانه نخوردنشونو ترک نکردن فقط چای تلخ بدون قند.
راس میگه عمه من صبحانه نمیخورم چاییمو سر میکشمو منتظر شوهر عمه ام میشم چون من هنوز جایی رو بلد نبودم صبحا شوهر عمه ام تا یه جایی منو میرسوند واز اونجا مستقیم با اتوبوس میرفتم تا مسیر و یاد بگیرم تاسینا ماشینمو از تبریز برام بیاره...
رسیدنم به دانشگاه هم زمان شد با شروع کلاسم بعد از تموم شدن
romangram.com | @romangram_com