#پناهم_باش_پارت_26
ارش: نه کاری نداشتم همین طوری زنگ زدم .
باشه من باید قطع کنم ارش
ارش: چیشد پسر عموتون اقا سینا تشریف اوردن؟؟؟
برو خوش باش.
باقطع شدن تماس هنگ کردم چرا اینطوری کرد مگه من چی گفتم؟
فکرم درگیر ارش شد وزمان از دستم در رفتم .
با باز شدن در اتاق و اومدن سینا تو اتاق با اون قیافه نگران منو به خودم اورد تا دیدمش سریع خودم تو بغلش جا کردم نالیدم منو ببر پیش خودت سینا
دستاش و روی کمر گذاشت و نوازش کرد
سینا: تو اینقد لوس نبودی یکی یه دونه چیشده اینقد بیتابی میکنی؟
هیچی نیس فقط اینجا معذبم
منواز خودش جدا کرد و توی چشمام نگاه کرد سرم و پایین انداختم .
چونه مو گرفت و گفت
سینا: توی چشمام نگاه کن و حرف بزن
سکوت میکنم
سینا : دختر خوبی باش و حرف بزن
اروم میگم بهت میگم ولی الان نه بعدا باشه؟
سینا: باشه عزیزم
حرف سینا تموم نشده در اتاق باز شدو پدرام سینی چای به دست اومد تو وبا دیدن ما توی اون وضعیت سرفه ای کردو گفت انگار بد موقع مزاحم شدم و به من نگاه کرد .
سینا: نه اصلا بیا تو
پدرام :مریم گفت چایی رو من بیارم خودشم الان میوه میاره.
سینا روی تخت نشست به من اشاره کرد کنارش بشینم کنارش نشستم
دستمو گرفت و روی پاش گذاشت ومشغول نوازش کردن شد.
سینا: چرا وایسادی بشین دیگه. پدرام نگاه از دستای من توی دستای سینا گرفت و نشست روی صندلی گوشه ی اتاق .سه تامونم ساکت بودیم که پدرام با اون صدای نحسش سکوت و شکست
پدرام با یه لبخند کریه روی لبش:میگمسینا جان بد نگذره یه موقع میخای من برم راحت باشین؟
سینا: چرا بد بگذره؟ منوسارا راحتیم تو ناراحتی؟
پدرام:نه والا
وقتی مریم پا به اتاق گذاشت و ظرف میوه ی توی دستش و گذاشت روی زمین و به سینا گفت
مریم:باز که داری اینو لوس میکنی از راه نرسیده ....ببین دیگه منت تورو نمیکشم یکی پیدا کردم که نازمو بکشه ...
و روی پای پدرام نشست ورفت تو بغلش
با این حرف و کارش همه زدیم زیر خنده که سینا گفت
سینا: توله سگ خجالت بکش جلو من حالا میخای یه ماچشم بکن؟
romangram.com | @romangram_com