#پناهم_باش_پارت_19
سینا بادست روی میز میکوبه ومیگه:
سینا:من وظایفه شوهریمو به جا میارم و براش کم نمیذارم خواهش میکنم دلت برای زنه من نسوزه حالا بخور
ظرف غذارو به طرف خودم میکشم شروع میکنم هر لحظه منتظرم تا حالم بد بشه اما خداروشکر نصف غذا رو میخورم بلند شدم رو به سینا گفتم
مرسی بخاطر غذا.
سینا: معذرت میخوام سرت داد زدم
ناراحت نشدم یعنی من از تو هیچ وقت ناراحت نمیشم
باگفتن این جمله راهیه راه پله میشم و سمت اتاقم میرم .
گوشیمو برمیدارم وبرای ارش مینویسم قرصامو خوردم غذا مم خوردم خیالت راحت.
جلو پنجر میشینم به گذشته میرم به روزی که جواب کنکور ارشدم اومد
(گذشته)
با دیدن رتبه ام مامانو بغل میکنم و از خوشحالی جیغ میزنم واااااای مامان ۱۳رتبه ام شده۱۳مرسی خدا مرسی
مامان: خدایا شکرت میدونستم جواب زحمتاتو میگیری دخترم سارا جان برو به باباتم خبر بده
میشه شما بگین بهش؟
مامان: خودتو لوس نکن پاشو برو بهش خبر بده
چشم
به طرف حیاط میرمو بابارو تو الاچیق میبینم کلی کاغذ جلوشه سرش پایینه صداش میزنم
بابا؟؟
سرش بالا اورد نگام کرد _
بابا:بله؟؟
جواب کنکورم اومده
بابا: خب؟
رتبه ام شده۱۳
بابا : خوبه
وقتی بی تفاوتیشو دیدم باز برای بار هزارم دلم شکست
دوباره سوالی ازش میپرسم:به نظرتون دانشگاه تهران قبول میشم،؟
بابا:مگه دانشگاه خودت،تو تبریز چه ایرادی داره؟
دانشگاه تهران قابله مقایسه نیس با اینجا بابااگه اجازه بدین میخام اونجا ادامه بدم
بابا:اگه قبول بشی مشکلی ندارم
خیلی ممنون بابا.
عقب گردکردم به طرف خونه رفتم دلم گرفته بود پدرم خوش حال نبود که دخترش تقریبا جزنابغه ها حساب میشه پدرم براش مهم نبود من کجا درس بخونم به اتاقم که رسیدم زدم زیر گریه ...
منم میخواستم مثل بقیه دخترا بابام خوشحال بشه بخاطر موفقیتم دوس داشتم بابام منو دوس داشته باش یادمه وقتی تو کنکور رتبه ۲۰۰اوردم حتی بهم تبریک نگفت فقط بخاطر مادرم برام ماشین خرید من ماشین نمیخاستم من پدر میخاستم.
romangram.com | @romangram_com