#پناهم_باش_پارت_11

ارش:سلام .
خاب بودی؟
ارش:عجب غلطی کردم شماره مو بهت دادما اخه چه وقته زنگ زدنه؟
ساعت دوازده ظهره فکر نمیکردم‌خواب باشی معذرت میخام‌دیگه مزاحم نمیشم
ارش:چه نازک نارنجیم هست کجا حالا حرفتو بزن
حرفی ندارم فقط حوصله ام سر رفته بود ببخشید
ارش:دختر تو چقد اروم ومظلومی ادم دلش نمیاد چیزی بهت بگه بخدا
(سکوت)
حالا حرف بزن خوابم پرید بگو ببینم دلت‌برام تنگ شده بود اره؟؟
عینه ادمایی که مچشونو گرفته باشن زود جواب دادم
نه نه فقط حوصله ام سرفته بود همین
ارش:ببین خانم کوچولو تا عکستو بهم ندی من همینم تو وقتی بهم اعتماد نداری چطور بهم زنگ میزنی و وقتتو باهام پر میکنی؟؟
ارش:امشب که اومدی نت عکستو میخام وگرنه دیگه نه من نه تو گفته باشم
ارش گیر نده ما که دوس دختر دوس پسر نیستیم عکس میخایم چیکار؟
ارش:یعنی میگی دلت نمیخواد منو ببینی؟
برای خودم که عین روز روشن بود میخاستم ببینمش اما دیدنش به این معنی بود که اونم باید منو ببینه برای همین گفتم برام فرقی نمیکنه
ارش:اما برامن فرق میکنه باید ببینمت وگرنه دیگه نمیخام بهم زنگ بزنی یا پیام بدی
ارش:باشه؟
ارش:اینقد زشتی که نمیخای ببینمت؟
نخیر اصلا زشت نیستم ولی خوشگلم نیستم (قیافه ام تقریبا خوب بود یعنی همه میگفتن خوبه)
ارش:پس شب میبینمت خانم خوشگله
الان یعنی قطع کنم؟
افرین باهوشیا قطع کن من بقیه خوابم مونده
باشه بخواب خواب الو
صدای خنده اش همراه شد با قطع کردن گوشی
دوباره کتاب وگذاشتم جلوم اما فکرم درگیر شب بود اگه عکس نمیدام میرفت ومن همین یه کم دلخوشیو هم صحبتم از دست میدادم ولی اگه میدادم عکس خودم و ذهنم همش درگیر عکسه میشدتوهمین فکرا بودم که سینا اومد تو اتاق
سینا:واااای خسته نمیشی همش این کتاب جلوته ؟ چقد درس اخه؟
اره جونه عمه هام خیلیم که داشتم میخوندم
باکشیده شدن کتاب صدای منم دراومد
عه سینا نکن چیکار میکنی؟
سینا:داریم با بچه هامیریم بیرون گفتن توروهم ببرم

romangram.com | @romangram_com