#پناه_اجباری_پارت_55
فیرزوه _ میگم راسا ؟
نگاه بی روحمو چرخوندم سمتش ...
فیروزه _ میدونی الان عشق میکنم کجا برم ؟
_ کجا ؟!
فیروزه _ برم دزدی ...
صدای خنده بچه ها بلند شد ....
فیروزه با حرص گفت : چتونه ؟
عاطفه _ آخه مردم آرزو میکنن اینم آرزو میکنه ...
فیروزه _ اینقده حال میده عین این فیلما از دیوار مردم بری بالا ...
زهرا _ بعد پلیس بگیرتت و بیفتی زندانو ما بهت بخندیم ...
عاطفه _ فکر کن ... فیروزه با این هیکلش از دیوار مردم بره بالا ...
دوباره صدای خنده شو بلند شد ... منم خنده ام گرفت ... آخه فیروزه تپلی و سفید بود ... لبخندی زدم ...
فیروزه _ شده از دیوار یکی برم به شماها ثابت میکنم من چاق نیستم ...
نگاشو به من دوختو گفت : راسا ازم طرفداری کن خب ...
عاطفه _ کمکش کن تا از دیوار مردم برید بالا ...
romangram.com | @romangram_com