#پناه_اجباری_پارت_49


_ بابا اینهمه ادم درخواست میکنن تو هم روش دیگه ...

سهند _ بیخیال شو راسا ...

با حرص گفتم : باشه ... یادت باشه آقا سهند ...

و خواستم برم که دستمو گرفت و برگردوند سمت خودش و گفت : باشه ...

نیشم باز شد ... بلند شد و روبروم ایستادو گفت : شانس بیار تنها گیرت نیارم ...

با خنده هلش دادم سمت ترنم ... رفت طرف ترنم ... چشمم به دوتاشون بود ... سهند بهش گفت ... ترنم یه اخم ریز کرد ... سهند یه چیزی دیگه گفت که ترنم لبخندی زدو بلند شد ... باهم رفتن وسط ... سریع نگاهمو بردم سمت آرمان ... توی دستش یه لیوان کوچیک بود ... همونجور توی هوا مونده بود ... رد نگاشو گرفتم روی ترنم و سهند بود ... آهنگ عوض شد ... یه آهنگ آروم بود ... سهند با لبخند رو به ترنم یه چیزی گفت و نیمچه تعظیمی کرد و اومد سمتم ... نگام روی ترنم بود ... خواست بره بشینه که آرمان گرفتش ... ترنمو چسبوند به خودش ... یه چیزی توی گوشش گفت ... ترنم همونجوری خشکش زده بود ...

با صدای سهند برگشتم سمتش : میخواستید اونو حرصی کنید ؟

_ آره ...

سهند _ واقعا که ...

لبخند گله گشادی زدمو نشستم کنارش و گفتم : ممنون ...

سهند _ ترنم خیلی ازم تشکر کرد ...

_ سهند ؟

سهند _ جانم ؟

_ وقتی سارا رفت بعدش دلت واسش تنگ شد ؟

سهند نگاهی به من کردو گفت : آره خب ...

romangram.com | @romangram_com