#پناه_اجباری_پارت_47
نگاش کردم ... ترنم اومد جلو و آروم گفت : عزیزم اصلا فرق نکردی ...
نفس کلافه ای کشیدمو رفتم طرف دیگه اتاق تا لباسمو عوض کنم ...
نشستم کنار سهند ...
سهند _ خوشگل شدی ...
نگاش کردم ... شدیدا ذوق زده شده بودم ... ولی فقط یه لبخند زده مو گفتم : ممنون ...
نگاهمو چرخوندم سمت ترنم ... داشت با آرمان حرف میزد ... از چهره اش نمیشد چیزی رو تشخیص داد ...
بلند شدم که سهند گفت : کجا ؟!
_ الان میام ....
رفتم سمت دستشویی ... خودمو توی آینه قدی ای که توی دستشویی بود نگاه کردم ... بلوز آستین کوتاه سفید که طرح هایی روش کشیده شده بود ... و یه دامن سیاه که تا زانوم بود ... یه جوراب شلواری سیاه هم پوشیده بودم با یه کفش عروسکی سفید و سیاه ... موهامو که تا کمرم میرسید صاف ریخته بود دورم ... موهامو کمی صاف کردم و اومدم بیرون ... ترنم نشسته بود روی یه صندلی ... رفتم سمتش ... داشت عصبی پاشو تکون میداد ...
_ ترنم ؟
نگام کرد ... نشستم روی دسته صندلی و کنار گوشش گفتم : چی شد ؟
آروم گفت : هیچی !
نگاش کردم ... معلوم بود حالش خرابه ... هیچی نگفتم ... بلند شدو رفت سمت آشپزخونه ... نگاهمو چرخوندم ... آرمان نبود ... یا بود من نمیدیدمش ... نفس عمیقی کشیدم ... معلوم نبود چشونه ...
romangram.com | @romangram_com