#پناه_اجباری_پارت_46
کارامون که تموم شد تورج بیچاره باز اومد دنبال ما ... رفتیم خونه شون ... ترنم لباسشو عوض کرد ... مامان اینا هم اومدن خونه ترنم اینا ... از عکس العمل مامان اینا میترسیدم ... بابت آرایشم ... رفتم پایین تا لباسامو بگیرم و بپوشم ...
بابا _ علی دختر توهم بزرگ شد ...
عمو علی _ نه بابا ... دوسال جهشی رفته ... چی بزرگ شده ... من دلم هنوزم رضا نیست بفرستمش بره ...
رفتم داخل ... همه به طرف من برگشتن ... سهند هم اومده بود ... انگار بابا اینا رو اورده ...
_ سلام ...
بابا با لبخند نگام کردو دستشو باز کرد ... رفتم سمتش ... منو گرفت توی بغلش و گفت : نمیدونی چقدر وقتی موهات بازه قشنگ میشی ...
_ ممنون بابا ... من برم لباسمو بپوشم ...
رفتم سمت مامان ... داشت با عصبانیت نگام میکرد ... اگه بحث خجالت نبود همینجا میگفتم تقصیر ترنمه ... سریع لباسمو برداشتمو دویدم بالا ...
_ ایشالله خیر نبینی ... مامانم نزدیک بود منو بکشه ...
ترنم _ بابتِ ؟
_ ترنم خر ... میدونی من تا حالا ارایش نکردم ... خجالت میکشم اینجوری بیام بیرون ...
ترنم برگشت سمتمو گفت : خره یه کرم کشیدیو یه رژلب ...
رفتم جلوی آینه ... حس میکردم عوض شدم ...
_ پاکش کنم ؟
ترنم _ تو بیجا میکنی ...
romangram.com | @romangram_com