#پناه_اجباری_پارت_45


دوباره رفتم سمتش ...

_ تنبل خانوم اینجوری مهمون نوازی میکنی ؟؟؟؟ بلند شو ببینم ساعت یازدهه .

یهو از جاش پرید ...

_ وای ساعت یازدهه ؟؟ خب چرا زودتر بیدارم نکردی ؟ باید برم ارایشگاه ... اخ هنوز دوشم نگرفتم ...

همین جور دور خودش میچرخید و حرف میزد ... منم یه کلمه از حرفاش رو متوجه نمیشدم ... رفتم نگهش داشتم ...

_ میشه انقدر نچرخی ؟ بگو چی میخوای ؟ چی شده ؟

ترنم _ ساعت 12 وقت ارایشگاه داشتم ... گوشیمو میخوام زنگ بزنم بگم دیرتر میام ...

_ مگه میخوای بری مهمونی ؟

ترنم _ اره بابا ... امشب گودبای پارتی منه ... خونه عمو اینا ... حالا چی کار کنم ؟؟؟

_ خب الان به من میگی ؟؟ من که لباس ندارم ... یعنی میدونستم مهمونیه ولی نه مهمونی بزرگ ...

ترنم _ خب میری میاری ... اصلا زنگ بزن به مامانت اینا بیارن ...

_ آها ولی ...

وقتی بهش گفتم ساعت چنده سه دور دور خونه دنبالم کرد بعد رضایت داد که ولم کنه ... زنگ زدم به مامانم و گفتم که واسم لباس بیاره ...

بعد از اینکه ترنم دوش گرفت منو فرستاد دوش بگیرم ...

بعد هم تورج منو و ترنم رو رسوند ارایشگاه ... خیلی سریع آرایش ترنم تموم شد ... یه ارایش ملیح دخترونه ... امشب واقعا میخواست دل ببره .. چون خیلی خوشگل شده بود .. به زور ترنمو ارایشگر یه ارایش کوچیک هم روی من انجام دادن ... موهام رو هم یه اتو کشید و ساده ریخت دورم ...

romangram.com | @romangram_com