#پناه_اجباری_پارت_40
_واسه چی ؟
ترنم _مثلا من پس فردا شب باید برم تبریز...
_ یعنی داری میری ! خوب پس خداحافظ
صدای جیغ ترنم بلند شد و بلا فاصله گفت : خیلی راسا شیرمو حلالت نمی کنم
پقی زدم زیر خنده و گفتم باشه مامان جون من نمیام توهم حلال نکن
ترنم _ خیلی نامردی یعنی نمیای ؟
فهمیدم ناراحت شده...
_ خودت می دونی من بیست و چهار ساعته خونتون ولم اینم روش...
دوباره صدای جیغ ترنم بلند شد ولی این بار باخنده گفت: خیلی خری راسا فقط دستم بهت نرسه
با خنده گفتم نمیاما
ترنم سریع گفت امشب میای خونمون حرفی هم نباشه... خداحافظ
و قطع کرد...بالبخند گوشی رو گذاشتم روی اپنو خواستم برم بالا که صدای آیفون بلند شد ... عقب گرد کردم ... گوشی ایفونو برداشتمو گفتم : بله ؟
_ منزل آقای مشفق ؟
_ بله ...
ولی سوتی رو دادم ... شاید اینم یکی از طلبکارا بود ...
romangram.com | @romangram_com