#پناه_اجباری_پارت_31
_ ترنمِ خر نرو ...
ترنم از همونجا داد زد : اولا خر خودتی ... دوما ایناهاش ...
اومد ... به یه سگ سیاه ... تا شکم ترنم بود ... از ترس رفتم عقب ...
_ ترنم ببرش ...
سگِ اومد جلو ... میخواستم در برم که ترنم گفت : وایسا کاریت نداره ...
کل نیرومو جمع کردم ... خودمم میدونستم نباید تکون بخورم ... داشتم میلرزیدم ... ترنم بی شعور هم داشت با خنده نگام میکرد ... سگِ باهم یکم فاصله داشت که صدای تورج اومد : هیرو ؟
سگِ ایستاد ... عقب گرد کرد و رفت طرف دیگه ... یهو نشستم روی زمین ... نفسمو با حرص دادم بیرون ...
_ ترنم فقط شانس بیار گیرت نیارم ...
ترنم با خنده اومد سمتمو بلندم کرد و گفت : بریم داخل خونه ؟
خواستم جواب بدم که تورج صدامون زد ... نگاش کردیم ...
تورج _ من میرم داروهای عمه خانمو بگیرم ... شما دوتا چیکار میکنید ؟
ترنم _ میریم داخل ... میخوام خونه رو به راسا نشون بدم ...
تورج _ پس فعلا ...
romangram.com | @romangram_com