#پناه_اجباری_پارت_30


_ چه خوش به حالتون بوده ... عمه جونت چندتا بچه داره ؟

ترنم _ دوتا داشت ... یه پسر و یه دختر ... دختره با نامزدش سالها قبل از ازدواج بابا اینا مرده بودن توی یه تصادف ... پسرش هم فکر کنم من دو سه سالم بود از سرطان مرد ...

_ نوه داره ؟

ترنم _ نه ...

_ پس یعنی بعد از مرگش اینجا بی وارث میمونه ؟!

ترنم _ یه بار از تورج شنیدم به اسم نوه برادر شوهرشه ...

دهنمو باز کردم تا یه چیزی بگم که با صدای پارس سگ از جا پریدم ..

با صدای پارس سگ از جا پریدم ... ترنم با خنده گفت : میترسی ؟

با چشمای گرد شده گفتم : نترسم ؟

ترنم _ بیا نشونت بدم ...

دستمو از توی دستش کشیدم بیرون و رفتم عقبتر و گفتم : جان عزیزت بیخیال ... مگه دیوونه شدی میگیره تیکه پاره مون میکنه ... !

ترنم _ بابا یه وجبشه ...

_ فکر نمیکنم ... این صدا مال یه سگ یه وجبی نیست ...

ترنم _ حالا ببین ...

و رفت ...

romangram.com | @romangram_com