#پناه_اجباری_پارت_27
نگام کرد ...
_ دوسش داری ؟
ترنم _ کیو ؟
_ منو ...
خنده اش گرفت ... موهامو کنار زدو گفت : عاشق این چشاتم ...
زدمش کنار ...
_ بی حیا ... همینه آرمان دیگه نیومده طرفت ...
خنده اش بلند تر شد ... صدای بچه ها رو شنیدم داشتن میومدن نزدیک ما ... داشتم دنبال آرمان میگشتم ... یافتمش ... نشسته بود روی ماسه ها ...
برگشتم سمت ترنم و گفتم : دوسش داری ؟
ترنم _ نمیدونم ...
_ برو بابا تکلیفت با خودتم مشخص ...
نتونستم حرفمو ادامه بدم ... یه موج اومد ... هر دومون کله پا شدیم ... آب رفت توی بینی و گلوم ... سریع اومدم بالا ... صورتمو پاک کردم ... چشام میسوخت ...
_ ترنم ؟
نبود ...
_ ترنم شوخی بیخودیه ...
romangram.com | @romangram_com