#پناه_اجباری_پارت_24
بابا _ من که میدونم اگه نری باید تا چند روز باهامون قهر باشی ...
با ذوق رفتم سمتش و محکم گونه های ته ریش دارشو بوسیدم ... دستمو دور گردن مامان انداختمو اونم بوسیدم ... با خوشحالی دویدم بیرون ... کوله مو از توی کمد اوردم بیرون و وسایلای لامو ریختم توش ... حوله ... لباس اضافی ... اسپیکر ... روبیک عزیزم ... لباسمو پوشیدم و اومدم بیرون ... با صدای رها که داشت با مامان حرف میزد عقب گرد کردم ... رفتم توی دستشویی ... صدای زنگ توی خونه پیچید ... رها از روی اپن پرید پایین و رفت سمت آیفون ... یه چهار پایه گذاشت زیر پاش ... آخه وروجک مگه مجبوری ؟! ولی مامان جواب داد : بله ؟
مامان _ تورج جان بیایید بالا رامین باهاتون کار داره ...
و درو باز کرد ... رها از روی چهار پایه پرید پایین و گفت : من میخواستم باز کنم ...
مامان _ تو برو استقبال ...
رها یه نگاه متفکرانه به مامان کرد ... بیچاره نفهمیده منظور مامان چیه ... با صدای تورج برگشت سمتش ... پرید بغل تورج ....
تورج _ این خانوم محترم چطورن ؟
رها نگاهی به ترنم انداخت و گفت : کجا میخواهید برید ؟
ترنم _ سلامتو خوردی تو ؟! کو راسا ؟
رها _ توی اتاقشه ...
ترنم راه اتاقمو پیش گرفت ... نزدیکم که شد بازوشو گرفتم و کشیدمش توی دستشویی ... ترنم خواست جیغ بکشه که دستمو گذاشتم روی دهنش ... برگردوندمش طرف خودم و دستمو برداشتم ... ترنم یکی زد پس کله ام و گفت : چته دیوونه ؟
_ رها نباید منو ببینه ...
ترنم _ ای خدا باز باید پلیس بازی دربیاریم .... ؟
_ خواهش ...
سرشو از در دستشویی کرد بیرون و دوباره اومد داخل و گفت : من میرم ... تا گفتم بیا ...
romangram.com | @romangram_com